شمارهٔ ۴۶۰
رویت که هست صورت چین شرمسار از آن
نقشی است دقت ید صنع آشکار ازان
تحریر یافت صورت و زلفت ولی هنوز
در لرزه است خامه صورت نگار ازان
بر نخل ناز پرور او هرکه بنگرد
یابد کمال قدرت پروردگار از آن
از گلستان او همه کس را به کف گلی است
ما را به سینه خاری و صد خار خار ازان
مردم ز بیم مرگ به عمرند امیدوار
من ناامید ار نیم امیدوار ازان
در هجر میدهی خبر آمدن به من
دانستهای که صعبتر انتظار ازان
زین نیلگون خمم به همین شادمان که هست
حسن تو را به شیشهٔ می بیخمار ازان
باقیست یک دمی دگر از عمرم ای طبیب
بگذر ز چارهام که گذشتست کار ازان
از آهنست سقف فلک گویا که نیست
تیر دعای خسته دلانرا گذار ازان
آورده زور بر دل زارم سپاه غم
ساقی بیار می که برآرم دمار ازان
میپرورد می فرح انجام محتشم
خمخانهٔ غمش که منم جرعه خوار ازان
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رویت که هست صورت چین شرمسار از آن
نقشی است دقت ید صنع آشکار ازان
هوش مصنوعی: چهرهی تو به قدری زیباست که هر نقشی از آن باعث شرمساری میشود و هنر آفریدگار در آن به وضوح نمایان است.
تحریر یافت صورت و زلفت ولی هنوز
در لرزه است خامه صورت نگار ازان
هوش مصنوعی: شکل و زیبایی چهره و موهایت به خوبی نشان داده شده است، اما هنوز قلمی که آن را به تصویر کشیده، به خاطر زیبایی تو تحت تأثیر و لرزش قرار دارد.
بر نخل ناز پرور او هرکه بنگرد
یابد کمال قدرت پروردگار از آن
هوش مصنوعی: هر کس به نخل زیبا و دلربا او نگاه کند، عظمت و شکوه قدرت خداوند را در آن میبیند.
از گلستان او همه کس را به کف گلی است
ما را به سینه خاری و صد خار خار ازان
هوش مصنوعی: از باغ او هر کسی در دست خویش گلی دارد، ولی ما در دل خود خاری داریم و خارهای بسیار.
مردم ز بیم مرگ به عمرند امیدوار
من ناامید ار نیم امیدوار ازان
هوش مصنوعی: مردم به خاطر ترس از مرگ به زندگی خود امیدوارند، اما من حتی اگر کمی هم امید داشته باشم، ناامید هستم.
در هجر میدهی خبر آمدن به من
دانستهای که صعبتر انتظار ازان
هوش مصنوعی: در غم فراق، خبر آمدن تو را به من میگویی، اما خوب میدانی که انتظار برای دیدار تو از خود جدایی سختتر است.
زین نیلگون خمم به همین شادمان که هست
حسن تو را به شیشهٔ می بیخمار ازان
هوش مصنوعی: از این قشر نیلی رنگی که در اینجا قرار دارم، به همین خوشحالی که هستم، زیبایی تو را در جام شراب بیخمار میبینم.
باقیست یک دمی دگر از عمرم ای طبیب
بگذر ز چارهام که گذشتست کار ازان
هوش مصنوعی: ای طبیب! فقط یک لحظه از عمرم باقی مانده است. از درمان من بگذر، زیرا کار از کار گذشته است.
از آهنست سقف فلک گویا که نیست
تیر دعای خسته دلانرا گذار ازان
هوش مصنوعی: سقف آسمان مانند آهنی محکم است و به نظر میرسد که دعای دلهای ناامید و خسته به آن نمیرسد و نمیتواند بر آن تأثیر بگذارد.
آورده زور بر دل زارم سپاه غم
ساقی بیار می که برآرم دمار ازان
هوش مصنوعی: غم و اندوه به دل بیچارهام فشار میآورد. ای ساقی، بادهای بیاور تا بتوانم از این حال ناخوش بیرون بیایم.
میپرورد می فرح انجام محتشم
خمخانهٔ غمش که منم جرعه خوار ازان
هوش مصنوعی: نوشیدنی خوشایندی که در جشنی باشکوه به وجود آمده، از غم و شوری که در دل دارم، به خاطر اینکه من نیز از همان مینوشم.

محتشم کاشانی