گنجور

شمارهٔ ۴۵۸

بس که به من زر فشاند دست زرافشان خان
دست امید مرا دوخت به دامان خان
رایت فتح قریب میشود اینک بلند
کایت فتح قریب آمده در شان خان
آن که قضا را به حکم کرده نگهدار دهر
خود ز تقاضای لطف گشته نگهبان خان
می‌کند ایزد ندا کای فلک فتنه‌زا
جان تو در دست ماست جان تو و جان خان
صولت جباریش پوست ز سر برکشد
یک دم اگر سر کشد چرخ ز فرمان خان
سلسلهٔ فتح را می‌کند آخر به پا
آن ید قدرت که هست سلسلهٔ جنبان خان
دور نباشد اگر غیرت پروردگار
در گذراند ز دور مدت فرمان خان
از صله بی‌شمار در چمن روزگار
شد لقبش محتشم مرغ غزل خوان خان

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بس که به من زر فشاند دست زرافشان خان
دست امید مرا دوخت به دامان خان
هوش مصنوعی: به خاطر زیاد محبت و لطفی که به من شده، امید من به این خان و جایگاه او گره خورده است.
رایت فتح قریب میشود اینک بلند
کایت فتح قریب آمده در شان خان
هوش مصنوعی: پیروزی نزدیک است، اکنون پرچم پیروزی در حال برافراشتن است و این خبر خوبی برای خان است.
آن که قضا را به حکم کرده نگهدار دهر
خود ز تقاضای لطف گشته نگهبان خان
هوش مصنوعی: کسی که سرنوشت را بر طبق اراده‌اش تنظیم کرده و از زمانه مراقبت می‌کند، به خاطر درخواست نعمت و لطف، حافظ و نگهبان خانه‌اش شده است.
می‌کند ایزد ندا کای فلک فتنه‌زا
جان تو در دست ماست جان تو و جان خان
هوش مصنوعی: خداوند می‌گوید ای آسمانِ پرآشوب، جان تو در دست ماست، هم جان تو و هم جان خانواده‌ات.
صولت جباریش پوست ز سر برکشد
یک دم اگر سر کشد چرخ ز فرمان خان
هوش مصنوعی: اگر قدرتی با شدت و عظمت به ناگهان سر بلند کند، چرخ در دستان اربابش از فرمان او سرپیچی خواهد کرد.
سلسلهٔ فتح را می‌کند آخر به پا
آن ید قدرت که هست سلسلهٔ جنبان خان
هوش مصنوعی: در نهایت، این قدرت و توانایی است که باعث برپایی سلسله‌ای از پیروزی‌ها می‌شود.
دور نباشد اگر غیرت پروردگار
در گذراند ز دور مدت فرمان خان
هوش مصنوعی: اگر غیرت و محبت خداوند وجود داشته باشد، دوری از رحمت و فرمان او ممکن نخواهد بود.
از صله بی‌شمار در چمن روزگار
شد لقبش محتشم مرغ غزل خوان خان
هوش مصنوعی: به خاطر ارتباطات بی‌شماری که در زندگی داشته، به او لقب "محتشم" داده‌اند و او همچون مرغی است که در چمنزار غزل می‌خواند.