گنجور

شمارهٔ ۴۴۸

به من حیفست شمشیر سیاست‌دار عبرت هم
که بردم جان ز هجر و می‌برم نام محبت هم
یک امشب زنده‌ام از بردن نامت مکن منعم
که فردا بی‌وصیت مرده باشم بی‌شهادت هم
تو چون با جور خوش داری خوشا عمر ابد کز تو
کشم بار جفا تا زنده باشم بار منت هم
به نوعی کرده درخواهم غم افسانهٔ عشقت
که بیدارم نسازد نفخه صور قیامت هم
به بزمت غیر پر گردیده گستاخ آمدم دیگر
که دست قدرتش کوتاه سازم پای جرات هم
مده با خود مجال دستبازی باد را ای گل
که جیب حسن ازین دارد خطر دامان عصمت هم
سگی ناآشنائی کز وجودش داشتی کلفت
هوای آشنائی با تو دارد میل الفت هم
کسی کز بیم من در صحبت او لال بود اکنون
زبان گر دست پیدا دار و آهنگ نصیحت هم
ز محرم بودن بزمش ملاف ای مدعی کانجا
مرا پیش از تو بود این محرمی بیش از تو حرمت هم
ز قرب غیر خاطر جمع‌دار ای محتشم کانجا
قبول اندر تقرب دخل دارد قابلیت هم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به من حیفست شمشیر سیاست‌دار عبرت هم
که بردم جان ز هجر و می‌برم نام محبت هم
هوش مصنوعی: من از خداحافظی و دوری رنج می‌برم و حتی با اینکه در عرصه سیاست قرار دارم، احساس می‌کنم که دیگران به من عبرت می‌دهند و من همچنان نام محبت را با خود به همراه دارم.
یک امشب زنده‌ام از بردن نامت مکن منعم
که فردا بی‌وصیت مرده باشم بی‌شهادت هم
هوش مصنوعی: امشب به خاطر یاد تو زنده‌ام، لطفاً مرا از خودت بی‌نصیب نکن. چرا که ممکن است فردا بدون اینکه حتی حرفی بزنم، از دنیا بروم.
تو چون با جور خوش داری خوشا عمر ابد کز تو
کشم بار جفا تا زنده باشم بار منت هم
هوش مصنوعی: اگر تو با ظلم و ستم خود خوشحالی، پس من هم شکر که زندگی جاودانی دارم تا از تو بار گناه و ناپسندی را تحمل کنم، به شرط آنکه همچنان زنده باشم و بار منت تو را بکشم.
به نوعی کرده درخواهم غم افسانهٔ عشقت
که بیدارم نسازد نفخه صور قیامت هم
هوش مصنوعی: من به نوعی می‌خواهم از غم عشق تو صحبت کنم، زیرا حتی صدای قیامت هم نمی‌تواند مرا بیدار کند.
به بزمت غیر پر گردیده گستاخ آمدم دیگر
که دست قدرتش کوتاه سازم پای جرات هم
هوش مصنوعی: به میهمانی تو آمده‌ام با حفظ ادب، اما به خود اجازه داده‌ام که با جرأت و جسارت در مقابل تو قرار بگیرم و قدرت تو را به چالش بکشم.
مده با خود مجال دستبازی باد را ای گل
که جیب حسن ازین دارد خطر دامان عصمت هم
هوش مصنوعی: ای گل، فرصت نده به باد تا با تو بازی کند، زیرا زیبایی و صفای تو ممکن است در خطر بیفتد.
سگی ناآشنائی کز وجودش داشتی کلفت
هوای آشنائی با تو دارد میل الفت هم
هوش مصنوعی: سگی که قبلاً با آن آشنایی نداشتی، حالا با وجودش احساس نزدیکی و محبت به تو دارد و می‌خواهد که با تو ارتباط برقرار کند.
کسی کز بیم من در صحبت او لال بود اکنون
زبان گر دست پیدا دار و آهنگ نصیحت هم
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر ترس از من در جمعی حرف نمی‌زد، حالا که امنیت بیشتری دارد، می‌تواند حرف بزند و نصیحت کند.
ز محرم بودن بزمش ملاف ای مدعی کانجا
مرا پیش از تو بود این محرمی بیش از تو حرمت هم
هوش مصنوعی: در این بزم خاص، ای مدعی، من پیش از تو به محرم بودن نزدیک‌تر بودم و حرمت و احترام بیشتری داشتم.
ز قرب غیر خاطر جمع‌دار ای محتشم کانجا
قبول اندر تقرب دخل دارد قابلیت هم
هوش مصنوعی: ای محتشم، از نزدیکی به غیر خدا آسوده‌خاطر نباش، زیرا در آنجا که پذیرش وجود دارد، قابلیت نیز نقش دارد.