شمارهٔ ۴۳۹
از سر کوی تو با صدگونه سودا میروم
داغ بر جان بار بر دل خار در پا میروم
آن چه با جان من بدروز میکردی مدام
کی کنی امروز اگر دانی که فردا میروم
مژدهٔ تخفیف وحشت ده سگان خویش را
کز درت با یک جهان فریاد و غوغا میروم
میروم زین شهر و اهل شهر یک یک میکنند
زاری بر من که پنداری ز دنیا میروم
دشت تفتانتر ز صحرای قیامت میشود
با تف دل چون من مجنون به صحرا میروم
در لباس منع رفتن بس کن ای جادوزبان
این تقاضاها که من خود بیتقاضا میروم
محتشم از بس پشیمانی به آن سرو روان
حرف رفتن سر به سر میگویم اما میروم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از سر کوی تو با صدگونه سودا میروم
داغ بر جان بار بر دل خار در پا میروم
هوش مصنوعی: من از کنار کوی تو با افکار و احساسات مختلف روانه میشوم، در حالی که درد و غم در وجودم است و خاری در قدمهایم حس میکنم.
آن چه با جان من بدروز میکردی مدام
کی کنی امروز اگر دانی که فردا میروم
هوش مصنوعی: هر آنچه که در گذشته به من آسیب میزدی، امروز چگونه میتوانی آن را ادامه بدهی اگر بدانی که من فردا خواهم رفت؟
مژدهٔ تخفیف وحشت ده سگان خویش را
کز درت با یک جهان فریاد و غوغا میروم
هوش مصنوعی: خبر خوشی به سگان خود بده که من از درت با یک دنیا فریاد و سر و صدا میروم و از ترس آنها کاسته شده است.
میروم زین شهر و اهل شهر یک یک میکنند
زاری بر من که پنداری ز دنیا میروم
هوش مصنوعی: من از این شهر و مردمش میروم و آنها به یاد من یکی یکی گریه میکنند، طوری که انگار من از جهان میروم.
دشت تفتانتر ز صحرای قیامت میشود
با تف دل چون من مجنون به صحرا میروم
هوش مصنوعی: دشت تفتان به خاطر احساسات و عشق عمیقی که در دل دارم، از بیابان قیامت هم زیباتر و شگفتانگیزتر میشود. من همچون مجنون به دشت میروم.
در لباس منع رفتن بس کن ای جادوزبان
این تقاضاها که من خود بیتقاضا میروم
هوش مصنوعی: بیخود از من خواهش نکن که نروم، زیرا من خود بدون هیچ خواستهای به سمت تو میآیم.
محتشم از بس پشیمانی به آن سرو روان
حرف رفتن سر به سر میگویم اما میروم
هوش مصنوعی: محتشم به خاطر افسوس و پشیمانی که دارد، به آن معشوق زیبا میگوید که هرچند به او میگویم که میروم، اما در واقع نمیتوانم بروم.

محتشم کاشانی