شمارهٔ ۴۳۱
به فنا بنده رهی میدانم
ره به آرامگهی میدانم
سیهم روی اگر جز رخ تو
آفتابی و مهی میدانم
دارد آن بت مژه چندان که درو
هر نگه را گنهی میدانم
نگهی کرد و به من فهمانید
که ازین به نگهی میدانم
گر ره صومعه را گم کردم
به خرابات رهی میدانم
داغهای دل خود را هر یک
سکه پادشهی میدانم
محتشم سایهٔ آن یکه سوار
من فزون از سپهی میدانم
شمارهٔ ۴۳۰: به دشمن یارئی در قتل خود از یار میفهممشمارهٔ ۴۳۲: من نه مجنونم که خواهم روی در صحرا کنم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به فنا بنده رهی میدانم
ره به آرامگهی میدانم
هوش مصنوعی: من میدانم که در نهایت همه چیز به نابودی میرود، ولی همچنان راهی برای رسیدن به سکون و آرامش وجود دارد.
سیهم روی اگر جز رخ تو
آفتابی و مهی میدانم
هوش مصنوعی: اگر روی دیگری جز چهره تو نورانی و درخشان باشد، برای من مانند ماه است.
دارد آن بت مژه چندان که درو
هر نگه را گنهی میدانم
هوش مصنوعی: آن معشوقه آن چنان مژههایی دارد که هر بار که به او نگاه میکنم، گناهی را حس میکنم.
نگهی کرد و به من فهمانید
که ازین به نگهی میدانم
هوش مصنوعی: او نگاهی به من انداخت و به گونهای فهماند که از این پس با یک نگاه میتوانم وضعیت را درک کنم.
گر ره صومعه را گم کردم
به خرابات رهی میدانم
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی به بیراهه بروم و نتوانم به صومعه برسم، به خوبی میدانم که چگونه به خرابات بروم.
داغهای دل خود را هر یک
سکه پادشهی میدانم
هوش مصنوعی: من به دردها و غصههای قلبم مانند سکههایی از طلا ارزش قائل هستم.
محتشم سایهٔ آن یکه سوار
من فزون از سپهی میدانم
هوش مصنوعی: من به شدت بر این باورم که آن دلاور که در سایهاش هستم، از هر لشکری قویتر و برتر است.

محتشم کاشانی