گنجور

شمارهٔ ۴۲۷

کو اجل تا من نقاب تن ز جان خود کشم
بی‌حجاب این تحفه پیش دلستان خود کشم
بار دیگر خاک‌پایش گر به دست افتد مرا
توتیا سازم به چشم خون‌فشان خود کشم
می‌دهم خط غلامی نو خطان شهر را
تا به تقریب این سخن از دلستان خود کشم
راز خود گفتم چو بلبل خوار کرد آن گل مرا
آه تا کی خواری از دست زبان خود کشم
از اجل خواهم امانی محتشم کاین نظم را
تحفه سازم پیش یار نکته‌دان خود کشم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کو اجل تا من نقاب تن ز جان خود کشم
بی‌حجاب این تحفه پیش دلستان خود کشم
هوش مصنوعی: ای مرگ، تا کی به من مهلت می‌دهی که من بدون هیچ پرده‌ای از جسمم جدا شوم و این هدیه را برای دلبر خود بیاورم؟
بار دیگر خاک‌پایش گر به دست افتد مرا
توتیا سازم به چشم خون‌فشان خود کشم
هوش مصنوعی: اگر روزی دوباره پای تو به دستانم بیفتد، چشمانم را با خون خود پر از اشک می‌کنم و تو را به یاد می‌آورم.
می‌دهم خط غلامی نو خطان شهر را
تا به تقریب این سخن از دلستان خود کشم
هوش مصنوعی: من به خطی زیبا و جدید به تزیین شهر می‌پردازم تا بتوانم این صحبت را به خاطر دل محبوبم بیان کنم.
راز خود گفتم چو بلبل خوار کرد آن گل مرا
آه تا کی خواری از دست زبان خود کشم
هوش مصنوعی: من راز دلم را به گلی گفتم، اما آن گل مرا تحقیر کرد. افسوس که تا کی باید ذلت و سرفکندگی را از زبان خودم تحمل کنم.
از اجل خواهم امانی محتشم کاین نظم را
تحفه سازم پیش یار نکته‌دان خود کشم
هوش مصنوعی: می‌خواهم از مرگ مهلت بگیرم تا این شعر را به عنوان هدیه‌ای برای دوست دانا و فرهیخته‌ام آماده کنم.