گنجور

شمارهٔ ۴۱۹

من آنم که جز عشق کاری ندارم
در آن کار هم اختیاری ندارم
ندارم به جز عاشقی اعتباری
به این اعتبار اعتباری ندارم
ربوده است خوابم مهی کز خیالش
به جز چشم شب زنده داری ندارم
قرار وفا کرده با من نگاری
نگاری که بی‌او قراری ندارم
دلی دارم و دورم از دل نوازی
غمی دارم و غمگساری ندارم
ندارم خیال میان تو هرگز
که از گریه پرخون کناری ندارم
به عشق تو اقرار تا کردم ای بت
جز آن کار زُبّاد کاری ندارم
به دل گرچه صد بار دارم ز یاران
خوشم کز سگ یار باری ندارم
براند ز کوی خودش گر بداند
که در آمدن اختیاری ندارم
خوشم کز وفا بر در خوب رویان
به غیر از گدائی شعاری ندارم
ندارم بغیر از گدائی شعاری
شعار من این است و عاری ندارم
شدم در رهش از ره خاکساری
غباری و بر دل غباری ندارم
به شکرانهٔ این که دی گفته جائی
که چون محتشم خاکساری ندارم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من آنم که جز عشق کاری ندارم
در آن کار هم اختیاری ندارم
هوش مصنوعی: من شخصی‌ام که فقط به عشق اهمیت می‌دهم و حتی در این زمینه نیز هیچ اختیاری از خود ندارم.
ندارم به جز عاشقی اعتباری
به این اعتبار اعتباری ندارم
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی جز عشق ندارم و به چیزی که در دنیا اعتبار دارد، اعتنایی ندارم.
ربوده است خوابم مهی کز خیالش
به جز چشم شب زنده داری ندارم
هوش مصنوعی: خوابم را گرفته است، این دختر زیبا که تنها یادش مانده است؛ جز شب‌زنده‌داری و بیداری نمی‌توانم آرامش پیدا کنم.
قرار وفا کرده با من نگاری
نگاری که بی‌او قراری ندارم
هوش مصنوعی: با معشوقی که به من وعده وفا داده، زندگی‌ام آرامش دارد و بدون او هیچ گونه آرامشی احساس نمی‌کنم.
دلی دارم و دورم از دل نوازی
غمی دارم و غمگساری ندارم
هوش مصنوعی: دل من پر از احساسات و عواطف است، اما از محبت و نوازش دور هستم. در عین حال، غم و اندوهی در درونم وجود دارد و کسی نیست که به من دلداری دهد و غمم را کاهش دهد.
ندارم خیال میان تو هرگز
که از گریه پرخون کناری ندارم
هوش مصنوعی: من هرگز به فکر تو نیستم، چون در کناری از این گریه و اشک‌های پرخون هیچ آرامشی ندارم.
به عشق تو اقرار تا کردم ای بت
جز آن کار زُبّاد کاری ندارم
هوش مصنوعی: من به عشق تو اعتراف کرده‌ام ای محبوب، و جز این عشق هیچ کار دیگری برایم اهمیت ندارد.
به دل گرچه صد بار دارم ز یاران
خوشم کز سگ یار باری ندارم
هوش مصنوعی: اگرچه در دل بارها از دوستانم خوشحال هستم، اما هیچ پریشانی را از یک سگ نخواهم پذیرفت.
براند ز کوی خودش گر بداند
که در آمدن اختیاری ندارم
هوش مصنوعی: اگر او بداند که ورودم به اینجا اختیاری نیست، باید از محله خودش رانده شود.
خوشم کز وفا بر در خوب رویان
به غیر از گدائی شعاری ندارم
هوش مصنوعی: من از وفای خودم به زیبایانی که در درگاهشان هستم، خوشحال هستم و جز درخواست محبت، هدف دیگری ندارم.
ندارم بغیر از گدائی شعاری
شعار من این است و عاری ندارم
هوش مصنوعی: من تنها داشته‌ام گدایی است و فقط همین را می‌گویم، هیچ چیز دیگری ندارم.
شدم در رهش از ره خاکساری
غباری و بر دل غباری ندارم
هوش مصنوعی: در راه او، به خاطر تواضع و افتادگی‌ام تبدیل به غبار شدم و بر دل خود هیچ غباری را حس نمی‌کنم.
به شکرانهٔ این که دی گفته جائی
که چون محتشم خاکساری ندارم
هوش مصنوعی: به خاطر این که دیروز جایی را ذکر کرده‌ام که در آنجا احساس حقارت و فرودستی ندارم، قدردانی می‌کنم.