گنجور

شمارهٔ ۴۰۷

بهر دعا از درت چون به درون آمدم
قوت نطقم نماند لال برون آمدم
عشق چو بازم به ناز سوی تو خواند از برون
در ز درون بسته بود من به فسون آمدم
من که زدم از ازل لاف شکیب ابد
از سر کویت ببین رفتم و چون آمدم
زخم امانت بس است مرهم لطفی فرست
داغ مرا کز ازل جسته درون آمدم
شد در و دیوار او از تن من لاله فام
بس که ز داغ غرقه به خون آمدم
نقد نیازم نزد بر محک امتحان
در نظر درک او بس که زبون آمدم
محتشم این در نبود جای چو من ناکسی
لیک چو تقدیر بود راهنمون آمدم

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهر دعا از درت چون به درون آمدم
قوت نطقم نماند لال برون آمدم
هوش مصنوعی: وقتی برای دعا و درخواست به درگاه تو آمدم، چنان غرق در شادی و عشق شدم که دیگر نتوانستم صحبت کنم و لبم از بیان عاجز ماند.
عشق چو بازم به ناز سوی تو خواند از برون
در ز درون بسته بود من به فسون آمدم
هوش مصنوعی: عشق وقتی که دوباره مرا با ناز سوی تو دعوت کرد، از بیرون صدایی آمد در حالی که درونم بسته بود. من به وسوسه و جادو به تو آمدم.
من که زدم از ازل لاف شکیب ابد
از سر کویت ببین رفتم و چون آمدم
هوش مصنوعی: من از آغاز همیشه به خودم می‌بالیدم که صبر و شکیبایی دارم، اما حالا که به درگاه تو آمدم، می‌بینم چه پیش آمده است.
زخم امانت بس است مرهم لطفی فرست
داغ مرا کز ازل جسته درون آمدم
هوش مصنوعی: درد و زخم ناشی از ناپایداری و عدم اعتماد برایم کافی است، لطف و محبت تو را به من ارسال کن، زیرا من از ابتدا با این داغ درونم آمده‌ام.
شد در و دیوار او از تن من لاله فام
بس که ز داغ غرقه به خون آمدم
هوش مصنوعی: دیواری که به من تعلق دارد، رنگ و بوی گل لاله به خود گرفته است، به خاطر اینکه من آنقدر در داغ و درد غرق شده‌ام که حالا همه جا را با خون خود آغشته کرده‌ام.
نقد نیازم نزد بر محک امتحان
در نظر درک او بس که زبون آمدم
هوش مصنوعی: من به آزمون و سنجش نیاز دارم، و در ملاک درک او، به قدری خوار و ذلیل به نظر می‌رسم که خود را کوچک و ناتوان احساس می‌کنم.
محتشم این در نبود جای چو من ناکسی
لیک چو تقدیر بود راهنمون آمدم
هوش مصنوعی: من در این درگاه جایگاهی ندارم و به عنوان یک انسان بی‌ارزش به شمار می‌روم، اما اگر سرنوشت چنین مقدر کرده باشد، مجبور شدم که به عنوان راهنما بیایم.