شمارهٔ ۴۰۶
در بزم چون به کین تو غالب گمان شدم
جان در میان نهادم و خود برکران شدم
پاس درون قرار به نامحرمان چو یافت
من محفل تو را ز برون پاسبان شدم
دیدم که دیدن رخت از دور بهتر است
صحبت گذاشتم ز تماشائیان شدم
این شد ز خوان وصل نصیبم که بینصیب
از التفات ظاهر و لطف نهان شدم
بر رویم آستین چو فشانید در درون
دم ساز در برون به سگ آستان شدم
عمرت در از باد برون آن چه میتوان
لیکن که من ز پند تو کوته زبان شدم
چون محتشم اگرچه به صدخواری از درت
هرگز نمیشدم به کنار این زمان شدم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در بزم چون به کین تو غالب گمان شدم
جان در میان نهادم و خود برکران شدم
هوش مصنوعی: در میهمانی، وقتی بر حریف خود پیروز شدم، جانم را در میان گذاشتم و به مدد عشق به او رسیدم.
پاس درون قرار به نامحرمان چو یافت
من محفل تو را ز برون پاسبان شدم
هوش مصنوعی: زمانی که به نامحرمان اجازه ورود به فضای درونی نمیدهم، متوجه شدم که شما را از دور مینگرم و به نوعی نگهبان سرنوشت شما شدهام.
دیدم که دیدن رخت از دور بهتر است
صحبت گذاشتم ز تماشائیان شدم
هوش مصنوعی: دیدم که بهتر است از دور تو را ببینم و با خودم فکر کردم که میتوانم از تماشای تو لذت ببرم.
این شد ز خوان وصل نصیبم که بینصیب
از التفات ظاهر و لطف نهان شدم
هوش مصنوعی: از این مهمانی وصال، نصیب من این شد که بدون هیچ توجهی از جانب محبوب، در عین حال از لطف و محبت پنهان او بینصیب ماندم.
بر رویم آستین چو فشانید در درون
دم ساز در برون به سگ آستان شدم
هوش مصنوعی: در حالی که آستینم را روی صورتم کشیدهام و درونم پر از احساسات و هیجان است، از بیرون به گونهای رفتار میکنم که انگار به دروازهی دوست و عشق نزدیک شدهام.
عمرت در از باد برون آن چه میتوان
لیکن که من ز پند تو کوته زبان شدم
هوش مصنوعی: زندگی تو مانند بادی است که میگذرد و آنچه میتوانستی انجام دهی را از دست دادهای. اما من به خاطر نصیحت تو، زبانم به بیان احساساتم کوتاه شده است.
چون محتشم اگرچه به صدخواری از درت
هرگز نمیشدم به کنار این زمان شدم
هوش مصنوعی: اگرچه همیشه با احترام و ادب به درگاه تو میرفتم، اما اکنون با تمام وجود و بدون شرم، به حضور تو آمدهام.

محتشم کاشانی