گنجور

شمارهٔ ۴۰۰

زخم نگهت نهفته خوردم
پنهان نگهی دگر که مردم
شد عقل و زمان مستی آمد
خود را به تو این زمان سپردم
تیر نگهم زدی چو پنهان
راهی به نوازش تو بردم
می‌گشت لبم خضاب اگر دوش
دامن گه گریه می‌فشردم
از زخم اجل کشنده‌تر بود
از دست تو ضربتی که خوردم
دل بی‌تو شبی که داغ می‌سوخت
تا صبح ستاره می‌شمردم
ای هم دم محتشم در این بزم
صاف از تو که من حریف دردم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زخم نگهت نهفته خوردم
پنهان نگهی دگر که مردم
هوش مصنوعی: زخمی که از نگاه تو خوردم را پنهان نگه داشتم، چون نمی‌خواهم کسی از حال دل من باخبر شود.
شد عقل و زمان مستی آمد
خود را به تو این زمان سپردم
هوش مصنوعی: عقل و زمان به حالت مستی درآمدند و من خود را در این زمان به تو سپردم.
تیر نگهم زدی چو پنهان
راهی به نوازش تو بردم
هوش مصنوعی: زمانی که نگاهت را بر من دوختی، می‌توانستم با دل خود به سوی محبت تو بروم.
می‌گشت لبم خضاب اگر دوش
دامن گه گریه می‌فشردم
هوش مصنوعی: اگر دیشب فرصت می‌یافتم، لبانم رنگی می‌شدند، زیرا دامنم را در حال گریه فشردم.
از زخم اجل کشنده‌تر بود
از دست تو ضربتی که خوردم
هوش مصنوعی: زخم مرگ از ضربه‌ای که از تو خوردم، کشنده‌تر نیست.
دل بی‌تو شبی که داغ می‌سوخت
تا صبح ستاره می‌شمردم
هوش مصنوعی: در شبی که دلم از عشق تو آتش می‌گرفت، تا صبح مشغول شمردن ستاره‌ها بودم.
ای هم دم محتشم در این بزم
صاف از تو که من حریف دردم
هوش مصنوعی: ای دوست گرامی، در این محفل پاک و شفاف، از تو می‌خواهم که من هم در دردهایم شریک باشی.