شمارهٔ ۳۹۳
بس که چشم امشب به چشم عشوهسازش داشتم
از نگه کردن بسوی غیر بازش داشتم
غیر جز تیر تغافل از کمان او نخورد
بس که پاس غمزهٔ مردم نوازش داشتم
تا به قصد نیم نازی ننگرد سوی رقیب
گوشه چشمی به چشم نیم نازش داشتم
گشت راز من عیان بس کز اشارات نهان
با رقیبان در مقام احترازش داشتم
داشت او مستغنیم از ناز دیگر مهوشان
از نیاز غیر من هم بینیازش داشتم
زور عشقم بین که تازان میگذشت آن شهسوار
از کششهای کمند شوق بازش داشتم
با خیالش محتشم در دست بازی بود و من
دست در زنجیر از زلف درازش داشتم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس که چشم امشب به چشم عشوهسازش داشتم
از نگه کردن بسوی غیر بازش داشتم
هوش مصنوعی: امشب به قدری به چشمهای معشوقم نگاه کردم که دیگر از دیدن بقیه مردم روی برگرداندم.
غیر جز تیر تغافل از کمان او نخورد
بس که پاس غمزهٔ مردم نوازش داشتم
هوش مصنوعی: جز تیر بیتوجهی او چیزی دیگر را تجربه نکردم، زیرا مدام مراقب نگاه دوستانهاش بودم.
تا به قصد نیم نازی ننگرد سوی رقیب
گوشه چشمی به چشم نیم نازش داشتم
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن توجه و زیبایی نیمه نظر او، با نگاه خفیفی به طرف رقیب خویش داشتم.
گشت راز من عیان بس کز اشارات نهان
با رقیبان در مقام احترازش داشتم
هوش مصنوعی: راز من بهقدری روشن شده که دیگر نمیتوانم با نشانههای پنهانی از رقبایم فاصله بگیرم.
داشت او مستغنیم از ناز دیگر مهوشان
از نیاز غیر من هم بینیازش داشتم
هوش مصنوعی: او به قدری به خودش مطمئن و بینیاز بود که نیازی به زیباییهای دیگران نداشت و من هم که به عشق او معتقد بودم، هیچ نیازی به عشق دیگران نداشتم.
زور عشقم بین که تازان میگذشت آن شهسوار
از کششهای کمند شوق بازش داشتم
هوش مصنوعی: عشق من به حدی قوی است که وقتی آن سوار ماهر از کنارم میگذشت، نتوانستم خودم را از تأثیر قدرت و کشش شوق او رها کنم.
با خیالش محتشم در دست بازی بود و من
دست در زنجیر از زلف درازش داشتم
هوش مصنوعی: در ذهنم مشغول زیبایی او بودم و در عین حال، خودم گرفتار زنجیر زلف بلند او.

محتشم کاشانی