شمارهٔ ۳۹۲
لب پر سوال بر سر راهی نشستهام
سائل نیم به وعده ماهی نشستهام
زان شمع بس که داشتهام دوش اضطراب
گاهی چو شعله خاسته، گاهی نشستهام
گل میدمد ز دامن و چشمم که روز و شب
با دستهٔ گلی چو گیاهی نشستهام
صیادوار ز آهوی دیر التفات او
پیوسته در کمین نگاهی نشستهام
دل ساخت سینه را سیه از دود خود ببین
در پهلوی چه خانه سیاهی نشستهام
روز فریب بین که گذشته است محتشم
سالی که من به وعده ماهی نشستهام
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لب پر سوال بر سر راهی نشستهام
سائل نیم به وعده ماهی نشستهام
هوش مصنوعی: من در راهی نشستهام که پر از سوالات است و انتظار دارم که به خواستهام پاسخ داده شود، همانطور که ماهی به وعدهاش توجه میکند.
زان شمع بس که داشتهام دوش اضطراب
گاهی چو شعله خاسته، گاهی نشستهام
هوش مصنوعی: من شب گذشته به خاطر اضطراب و نگرانی مانند شمعی بودهام که گاهی شعلهور شده و گاهی به خاموشی متمایل شدهام.
گل میدمد ز دامن و چشمم که روز و شب
با دستهٔ گلی چو گیاهی نشستهام
هوش مصنوعی: گل از دامن طبیعت سر بر میآورد و من به گونهای در کنار روز و شب، مانند گیاهی در جمع گلها نشستهام.
صیادوار ز آهوی دیر التفات او
پیوسته در کمین نگاهی نشستهام
هوش مصنوعی: من مانند یک صیاد که در کمین آهویی نشسته، همیشه در انتظار نگاهی از او هستم.
دل ساخت سینه را سیه از دود خود ببین
در پهلوی چه خانه سیاهی نشستهام
هوش مصنوعی: دل من را چون دودی سیاه در سینهام زخم کرده است؛ اکنون در کنار این دل، در خانهای تاریک و پر از غم نشستهام.
روز فریب بین که گذشته است محتشم
سالی که من به وعده ماهی نشستهام
هوش مصنوعی: به یاد روزی میافتم که در آن فریب و ظاهر سازی وجود داشت و سالی که من به وعدهای که به ماهی داده شده بود، نشستهام.

محتشم کاشانی