شمارهٔ ۳۸۴
رسید باز طپاننده کبوتر دل
سبک کنندهٔ تمکین ز صبر لنگر دل
خرد کجاست که دارد لوای صبر نگاه
که شد عیان علم پادشاه کشور دل
رسید شاه سواری که در حوالی او
به جنبش است زمین از هجوم لشگر دل
چو سنگ خورد نهانی تنم به لرزه فتاد
ز دیدنش چو طپیدن گرفت پیکر دل
پی نشاط فرو کوفتند نوبت غم
چو ملک عشق به یکبار شد مسخر دل
ازو چه ره طلبیم بهر حفظ جان کردن
که جان فریفتهٔ اوست صد برابر دل
ز جان محتشم آواز الامان برخاست
کشید خسرو غم چون سپاه بر در دل
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رسید باز طپاننده کبوتر دل
سبک کنندهٔ تمکین ز صبر لنگر دل
هوش مصنوعی: دلی که مانند کبوتر، خسته و بیصبر است، دوباره به وجد آمده و به خاطر صبوریاش، به آرامش و ثبات میرسد.
خرد کجاست که دارد لوای صبر نگاه
که شد عیان علم پادشاه کشور دل
هوش مصنوعی: عقل کجاست که پرچم صبر را در دست دارد و علمی که به وضوح نشان میدهد پادشاهی در دلها وجود دارد؟
رسید شاه سواری که در حوالی او
به جنبش است زمین از هجوم لشگر دل
هوش مصنوعی: شاه سوار و قدرتمندی به منطقهای نزدیک میشود که در آن لشکری از دلهای ناآرام و پرجنب و جوش وجود دارد. زمین تحت تأثیر این هجوم و حرکت لشکر به لرزه در آمده است.
چو سنگ خورد نهانی تنم به لرزه فتاد
ز دیدنش چو طپیدن گرفت پیکر دل
هوش مصنوعی: وقتی که ناگهان سنگی به من برخورد کرد، بدنم از ترس و اضطراب لرزید. دیدن او به قلبم طپش و هیجان بخشید.
پی نشاط فرو کوفتند نوبت غم
چو ملک عشق به یکبار شد مسخر دل
هوش مصنوعی: برای لذت و شادابی، اندوه را کنار زده و وقتی که عشق به دل تسلط پیدا کرد، همه چیز به سرعت به زیر سلطهٔ آن درآمد.
ازو چه ره طلبیم بهر حفظ جان کردن
که جان فریفتهٔ اوست صد برابر دل
هوش مصنوعی: ما برای حفظ جان خود، به کجا باید برویم، در حالی که جان ما اسیر عشق او است و دل ما به اندازهای بیشتر از آنچه فکر میکنیم، برای او میتپد.
ز جان محتشم آواز الامان برخاست
کشید خسرو غم چون سپاه بر در دل
هوش مصنوعی: از دل محتشم فریاد نجات بلند شد و غم خسرو مانند سپاهی بر در دل حملهور شد.

محتشم کاشانی