شمارهٔ ۳۷۶
در فراقش چون ندادم جان خود را ای فلک
نام ننگآمیز من از لوح هستی ساز حک
یار عشق دیگران را گر ز من کردی قیاس
ساختی با خاک یک سان عاشقان را یک به یک
هرکه شد پروانه شمعی و سر تا پا نسوخت
بایدش در آتش افکندن اگر باشد ملک
دی که خلقی را به تیر غمزه کردی سینه چاک
گر نمیکشتی مرا از غصه میگشتم هلاک
ماه و ماهی شاهد حالند کز هجر تو دوش
آب چشمم تا سمک شد دود آهم تا سماک
بر سر خاک شهیدان خود آمد جامه چاک
ای فدای دامن پاکت هزاران جان پاک
خواهم از گلهای اشگم پرشود روی زمین
تا نیفتد سایهٔ سرو سرافرازت به خاک
بس که میبینم تغیر در مزاج نازکت
وقت جورت شادمانم گاه لطف اندر هلاک
حال دل رسید از من گفتمش قلبی اذک
گفت پس دل بر کن از جان گفتمش روحی فداک
روشن است از پرتو تیغت چراغ جان من
گر چو شمع از تن سرم صدبار برداری چه باک
محتشم روزی که با داغت برآرد لالهسان
سر ز جیب خاک بشناسش به جیب چاک چاک
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در فراقش چون ندادم جان خود را ای فلک
نام ننگآمیز من از لوح هستی ساز حک
هوش مصنوعی: در غم فراق او، جانم را ندادم، ای آسمان، نام ننگین من را از صفحه هستی محو کن.
یار عشق دیگران را گر ز من کردی قیاس
ساختی با خاک یک سان عاشقان را یک به یک
هوش مصنوعی: اگر تو معشوقهها و عشقهای دیگران را با عشق من مقایسه کردی، باید بدانی که این مقایسه هیچ ارزشی ندارد و همه عاشقان به یک اندازه در عشق و احساس عمیق خود یکسان هستند.
هرکه شد پروانه شمعی و سر تا پا نسوخت
بایدش در آتش افکندن اگر باشد ملک
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق و جانفشانی رو آورد و در این مسیر تمام وجودش را فدای معشوق هدیه کرد، اگر مقام و جایگاهی داشته باشد، باید به خاطر این عشق و فداکاریاش در آتش آزمونها قرار گیرد.
دی که خلقی را به تیر غمزه کردی سینه چاک
گر نمیکشتی مرا از غصه میگشتم هلاک
هوش مصنوعی: روزی که با نگاه فریبندهات دلهای مردم را مجروح کردی، اگر مرا با غم و اندوه نمیکشتی، از درد و غصه میتوانستم نابود شوم.
ماه و ماهی شاهد حالند کز هجر تو دوش
آب چشمم تا سمک شد دود آهم تا سماک
هوش مصنوعی: ماه و ماهی ناظر و گواه هستند بر اینکه از دوری تو، دیشب اشکهایم به اشکال مختلفی درآمدند و آه و نالهام به اندازهای بود که به دود تبدیل شد.
بر سر خاک شهیدان خود آمد جامه چاک
ای فدای دامن پاکت هزاران جان پاک
هوش مصنوعی: بر سر خاک شهیدان، با لباس پاره شده آمدهام. ای کاش جانهای بسیاری را فدای دامن پاکت کنم.
خواهم از گلهای اشگم پرشود روی زمین
تا نیفتد سایهٔ سرو سرافرازت به خاک
هوش مصنوعی: میخواهم زمین پر از گلهای اشک من شود تا سایهٔ درخت بلند تو به زمین نیفتد و آلوده نشود.
بس که میبینم تغیر در مزاج نازکت
وقت جورت شادمانم گاه لطف اندر هلاک
هوش مصنوعی: هر بار که تغییرات روحی و احساسی تو را میبینم، در مواقعی که به سختی دچار مسئلهای هستی، خوشحال میشوم؛ زیرا گاهی اوقات این لطف و زیبایی در حالات تو میتواند به هلاکت و گرفتاری من منجر شود.
حال دل رسید از من گفتمش قلبی اذک
گفت پس دل بر کن از جان گفتمش روحی فداک
هوش مصنوعی: حالت دل من به تو رسید و به او گفتم که قلبی را ذکر کن، او هم پاسخ داد که پس دل را از جانم جدا کن. من هم گفتم که جانم فدای توست.
روشن است از پرتو تیغت چراغ جان من
گر چو شمع از تن سرم صدبار برداری چه باک
هوش مصنوعی: روشنی جان من از تابش تیغ توست. حتی اگر تو بیش از یک بار جانم را بگیری و مرا همچون شمع خاموش کنی، برایم اهمیتی ندارد.
محتشم روزی که با داغت برآرد لالهسان
سر ز جیب خاک بشناسش به جیب چاک چاک
هوش مصنوعی: روزی که غم و اندوه تو مانند لالهای شکفته شود و از دل خاک بیرون بیاید، آن را بشناس که نشان از درد و رنجی است که در دل داری.

محتشم کاشانی