شمارهٔ ۳۷۷
او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک
رایاو قتل منست و من برای او هلاک
زان رخم حیران آن صانع که پیدا کرده است
آتش خورشید پرتو ز امتزاج آب و خاک
دی به آن ماه عجم گفتم فدایت جان من
گفت نشنیدم چه گفتی گفتمش روحی فداک
از غم مرگ و عذاب قبر آزادم که هست
قتل من از دست یار و خاک من در زیر تاک
بوالعجب دشتی است دشت حسن کز نازک دلی
آهوان دارند آنجا خوی شیر خشمناک
جنبش دریای غم در گریه میآرد مرا
میزند طوفان اشگ من سمک را برسماک
محتشم هرچند گردیدم ندیدم مثل تو
خیره طبعی بی حد از کافر دلی بیترس و باک
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک
رایاو قتل منست و من برای او هلاک
هوش مصنوعی: او شمشیری به دست گرفته و من جانم را که به لباس تشبیه کردهام پاره کردهام. او در حال کشتن من است و من به خاطر او آمادهی فنا هستم.
زان رخم حیران آن صانع که پیدا کرده است
آتش خورشید پرتو ز امتزاج آب و خاک
هوش مصنوعی: از چهرهام، آن هنرمند حیرتزده شده که توانسته آتش خورشید را از ترکیب آب و خاک به وجود آورد.
دی به آن ماه عجم گفتم فدایت جان من
گفت نشنیدم چه گفتی گفتمش روحی فداک
هوش مصنوعی: در روز گذشته به آن ماه زیبای غیر ایرانی گفتم که جانم فدای تو باد. او در پاسخ گفت که نشنیدم چه گفتی. من دوباره گفتم که جانم فدای توست.
از غم مرگ و عذاب قبر آزادم که هست
قتل من از دست یار و خاک من در زیر تاک
هوش مصنوعی: من از غم مرگ و عذاب قبر رهایی یافتهام، زیرا کشته شدنم به دست معشوق است و خاک من زیر سایهی تاک قرار دارد.
بوالعجب دشتی است دشت حسن کز نازک دلی
آهوان دارند آنجا خوی شیر خشمناک
هوش مصنوعی: در کنار دشت زیبا و دلانگیز، آهوانی زندگی میکنند که با وجود نازکدلی و ظرافت خود، از خشم و قدرت شیرها هم میترسند.
جنبش دریای غم در گریه میآرد مرا
میزند طوفان اشگ من سمک را برسماک
هوش مصنوعی: موجهای غم در دل من طوری میلرزد که احساس میکنم در حال غرق شدن در اشکهای خودم هستم. این طوفان آزاردهنده، مرا به شدت تحت تاثیر قرار داده و حالتی از غم و اندوه در وجودم به وجود آورده است.
محتشم هرچند گردیدم ندیدم مثل تو
خیره طبعی بی حد از کافر دلی بیترس و باک
هوش مصنوعی: محتشم، هرچند به فراوانی دیدم، هیچکس را مانند تو نیافتم که با این قدرت خلاقیت و طبع بینظیر، بیهیچ ترس و دلهرهای از دل کافران، به آفرینش بپردازد.

محتشم کاشانی