گنجور

شمارهٔ ۳۶۹

آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف
آفتابی بود نورش برطرف شد حیف حیف
طرح یک رنگی فکند آن بت بهر بد گوهری
گوهر یک دانه هم رنگ خزف شد حیف حیف
آن کمان ابرو که کس انگشت بر حرفش نداشت
تیر طعن عیب جویان را هدف شد حیف حیف
آن که کام از لعل او جستن بزر ممکن نبود
گنج تمکینش به نادانی تلف شد حیف حیف
آن که خواندش مادر ایام فرزند خلف
عاقبت دل خوش کن صد ناخلف شد حیف حیف
نوگلی کز صوت بلبل پنبه‌اش در گوش بود
واله چنگ و نی و آواز دف شد حیف حیف
محتشم از درد گفتی آن چه در دل داشتی
کوش هر بی‌درد این در را صدف شد حیف حیف

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف
آفتابی بود نورش برطرف شد حیف حیف
هوش مصنوعی: آن پری زیبا که دارای گوهر عفت و پاکی بود، متأسفانه از دست رفت. چه خسارتی! او مانند خورشیدی می‌درخشید، اما اکنون نورش خاموش شده است. چه افسوس!
طرح یک رنگی فکند آن بت بهر بد گوهری
گوهر یک دانه هم رنگ خزف شد حیف حیف
هوش مصنوعی: بت زیبا با طرحی یک رنگی بر زمین افکند، اما در نتیجه، گوهر باارزشی که داشت، به رنگی ناپسند و بی‌ارزش تبدیل شد. این واقعیت بسیار ناراحت‌کننده است.
آن کمان ابرو که کس انگشت بر حرفش نداشت
تیر طعن عیب جویان را هدف شد حیف حیف
هوش مصنوعی: آن کمان ابروی زیبا که هیچ‌کس نمی‌توانست بر آن انگشت بگذارد و به کم‌عنایتان اشاره کند، حالا به هدفی برای زخم‌زبان و عیب‌جویی دیگران تبدیل شده است. افسوس که چنین زیبایی هدف طعن و کنایه قرار گرفت.
آن که کام از لعل او جستن بزر ممکن نبود
گنج تمکینش به نادانی تلف شد حیف حیف
هوش مصنوعی: آنکه نتوانست از زیبایی و دلربایی او لذت ببرد، گنجینۀ نفیسی که در اختیارش بوده را به سادگی و نادانی از دست داده است. افسوس، که این فرصت ناب و ارزشمند را هدر داده است.
آن که خواندش مادر ایام فرزند خلف
عاقبت دل خوش کن صد ناخلف شد حیف حیف
هوش مصنوعی: شخصی که مادرش او را "زمان" نامیده و به او لقب "فرزند" داده، در پایان به این نتیجه رسیده که در عوض خوشحالی، هزاران نفر نادرست و بی‌فایده به وجود آمده‌اند. این وضعیت بسیار تأسف‌آور است.
نوگلی کز صوت بلبل پنبه‌اش در گوش بود
واله چنگ و نی و آواز دف شد حیف حیف
هوش مصنوعی: گلی که صدای بلبل در گوشش می‌پیچید، حالا با نغمه‌های چنگ و نی و آواز دف شگفت‌زده و حیران شده است، و چقدر حیف است که این زیبایی تحت تأثیر قرار گرفته.
محتشم از درد گفتی آن چه در دل داشتی
کوش هر بی‌درد این در را صدف شد حیف حیف
هوش مصنوعی: محتشم از درد سخن گفت و احساساتش را بیان کرد. تلاش کن که هر کسی که دردی ندارد، این در را نبیند و فرصت را از دست ندهد. افسوس که چنین است.