گنجور

شمارهٔ ۳۶

سروی از یزد گذر کرد به کاشانهٔ ما
که ازو چون ارم آراسته شد خانهٔ ما
با دلی گرم نشاط آمد و از حرف نخست
گشت افسرده دل از سردی افسانهٔ ما
فتنه را سلسله جنبان نشد آن زلف که هیچ
اعتباری نگرفت از دل دیوانهٔ ما
به شراب لبش آلوده نگردید که دید
پر ز خوناب جگر ساغر و پیمانهٔ ما
مرغ طبعش طیران داشت چو بر اوج غرور
پیش او بود عبث ریختن دانهٔ ما
گرد تکلیف نگشتم از آن رو که نبود
لایق پادشهی بزم گدایانهٔ ما
محتشم چرخ گدای در ما گشتی اگر
شدی آن گنج روان ساکن ویرانهٔ ما

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سروی از یزد گذر کرد به کاشانهٔ ما
که ازو چون ارم آراسته شد خانهٔ ما
هوش مصنوعی: سرو زیبایی از یزد به خانهٔ ما عبور کرد و به قدری دل‌انگیز بود که خانهٔ ما مانند بهشت زیبا و دلنشین شد.
با دلی گرم نشاط آمد و از حرف نخست
گشت افسرده دل از سردی افسانهٔ ما
هوش مصنوعی: دل شاد و گرم خوشحالی به وجود آمد، اما با شنیدن نخستین کلمه، این دل شاد تحت تأثیر داستان سرد ما، افسرده و ناراحت شد.
فتنه را سلسله جنبان نشد آن زلف که هیچ
اعتباری نگرفت از دل دیوانهٔ ما
هوش مصنوعی: فتنه به وجود آمده، تحت تأثیر آن زلف که هیچ ارزشی از دل دیوانهٔ ما نگرفت، به حرکت در نیامد.
به شراب لبش آلوده نگردید که دید
پر ز خوناب جگر ساغر و پیمانهٔ ما
هوش مصنوعی: از نوشیدن شراب لب او خودداری کنید، زیرا دیده‌ام که چشمانش پر از غم و درد جگر است، همچون ساغر و پیمانه‌ای که پر از یأس و اندوه است.
مرغ طبعش طیران داشت چو بر اوج غرور
پیش او بود عبث ریختن دانهٔ ما
هوش مصنوعی: مرغی که خوی آزادپروازی داشت، وقتی به اوج غرور و خودپسندی رسید، ریختن دانه‌های ما در برابرش بی‌فایده و در بیهودگی بود.
گرد تکلیف نگشتم از آن رو که نبود
لایق پادشهی بزم گدایانهٔ ما
هوش مصنوعی: من به خاطر اینکه شایستهٔ مقام پادشاهی بزم فقیرانهٔ خود نمی‌دانستم، از مسئولیت‌ها و چالش‌ها دور نشدم.
محتشم چرخ گدای در ما گشتی اگر
شدی آن گنج روان ساکن ویرانهٔ ما
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند گدای چرخ، به دور ما بگردی و به ما نزدیک شوی، ممکن است که آن گنج بی‌نظیر و ارزشمند را که در این ویرانه نهفته است، پیدا کنی.