گنجور

شمارهٔ ۳۵۶

به هجر یار که از غیر آن ندارم حظ
چنان که ز وصل آن چنان ندارم حظ
به غیر حیرت عشقت چه باعث است ای گل
که چشم دارم و از گلستان ندارم حظ
ز بس که خورده‌ام از قاصدان فریب اکنون
به هیچ مژده من بدگمان ندارم حظ
نوید عمر ابد هم به گوش ناخوش نیست
که بی تو بس که به جانم ز جان ندارم حظ
به هم زدی سفرم کاش خانمان سکون
که از وطن من بی‌خانمان ندارم حظ
زهم ببر ز من ای همزبان که من بی او
زبان ندارم و از هم زبان ندارم حظ
ره جهان دگر محتشم کنون سر کن
که بهر عمر چنین زین جهان ندارم حظ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به هجر یار که از غیر آن ندارم حظ
چنان که ز وصل آن چنان ندارم حظ
هوش مصنوعی: به خاطر دوری از محبوب، از هیچ چیز دیگری لذت نمی‌برم، همان‌طور که از وصال او هم خوشحالی خاصی ندارم.
به غیر حیرت عشقت چه باعث است ای گل
که چشم دارم و از گلستان ندارم حظ
هوش مصنوعی: ای گل، جز حیرت و شگفتی عشق تو، چه چیزی می‌تواند مرا به وجد بیاورد؟ با وجود اینکه چشمانم را به تو دوخته‌ام، از گلستان بهره‌ای نمی‌برم.
ز بس که خورده‌ام از قاصدان فریب اکنون
به هیچ مژده من بدگمان ندارم حظ
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه بارها از پیام‌آوران دروغین آسیب دیده‌ام، اکنون دیگر به هیچ بشارتی اعتماد ندارم.
نوید عمر ابد هم به گوش ناخوش نیست
که بی تو بس که به جانم ز جان ندارم حظ
هوش مصنوعی: خبر از زندگی جاودانه برایم خوشایند نیست، چون بی تو، حتی جانم را هم که بی‌نهایت باشد، خوشی و لذتی ندارد.
به هم زدی سفرم کاش خانمان سکون
که از وطن من بی‌خانمان ندارم حظ
هوش مصنوعی: ناگهان سفرم را به هم زدی و آرزو می‌کنم آرامش و ثباتی که خانه‌ام باشد، به من برگردد. در حقیقت، من از وطن خود بی‌خانمانم و هیچ لذتی از این وضع نمی‌برم.
زهم ببر ز من ای همزبان که من بی او
زبان ندارم و از هم زبان ندارم حظ
هوش مصنوعی: ای همزبان، از من دور شو، زیرا که بدون او نمی‌توانم صحبت کنم و از همزبانی هم هیچ لذتی نمی‌برم.
ره جهان دگر محتشم کنون سر کن
که بهر عمر چنین زین جهان ندارم حظ
هوش مصنوعی: ای دنیا، مسیر تازه‌ای برای خود برگزین و تغییرات را آغاز کن، چرا که در تمام عمرم از این جهان بهره‌ای نبرده‌ام.