شمارهٔ ۳۴۶
مباش ای مدعی خوش دل که از من رنجه شد خویش
که شمشیر و کفن در گردن اینک میروم سویش
هلالآسا اگر ساید سرم بر آسمان شاید
که باز از سر گرفتم سجدهٔ محراب ابرویش
ز بس کز انفعالم مانده سر در پیش چون نرگس
درین فکرم که چون خواهم فکندن چشم بر رویش
امان میخواهم از کثرت که گویم یک سخن با او
زبانم تا به سحر غمزه بندد چشم جادویش
من گمراه عشق و محنت او تازه اسلامم
به جرم توبهام شاید نسوزد آتش خویش
کند بختم ز شادی صد مبارکباد اگر از نو
نهد داغ غلامی بر جبینم خال هندویش
رقیبا آن که از رشگ تو با غم بود هم زانو
همین دم تکیهگاه یار خواهد بود بازویش
به این سگان ای مدعی زان در مسافر شو
که دیگر شد مجاور بر سر کوی سگ کویش
دو روزی گر ز هجرم غنچهسان دلتنگ کرد آن گل
ز پیوند قدیمی باز کردم جا به پهلویش
نهد گر دست جورش از تطاول اره بر فرقم
دگر دست تعلق نگسلم چون شانه از مویش
عجب گر بشنوی بوی صلاح از محتشم دیگر
که بست و محکمست این بار دل در جعد گیسویش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مباش ای مدعی خوش دل که از من رنجه شد خویش
که شمشیر و کفن در گردن اینک میروم سویش
هوش مصنوعی: ای مدعی خوشحال، مبادا از من آزردهخاطر شوی، زیرا من با کینهای که در دل دارم، آمادهام که با شمشیر و کفن به سمت تو بیایم.
هلالآسا اگر ساید سرم بر آسمان شاید
که باز از سر گرفتم سجدهٔ محراب ابرویش
هوش مصنوعی: اگر ماه مانند هلال در آسمان جلوهگر شود، شاید دوباره در برابر ابروی زیبایش سجده کنم.
ز بس کز انفعالم مانده سر در پیش چون نرگس
درین فکرم که چون خواهم فکندن چشم بر رویش
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه از کارکرد خودم به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام، سرم را به زمین انداختهام، مانند نرگسی که در فکر است که چه زمانی میتواند به چهره محبوبش نگاه کند.
امان میخواهم از کثرت که گویم یک سخن با او
زبانم تا به سحر غمزه بندد چشم جادویش
هوش مصنوعی: میخواهم از دنیای پر از شلوغی و هراس فرار کنم و فقط یک بار با او که زیباییاش زبانزد است، صحبت کنم؛ تا چشمان جادوییاش مرا به سحر و جادو ببرد و غم را از دلم بزداید.
من گمراه عشق و محنت او تازه اسلامم
به جرم توبهام شاید نسوزد آتش خویش
هوش مصنوعی: من در عشق و دردهای آن سرگردانم و به تازگی به راه راست آمدهام. امیدوارم به خاطر توبهام، آتش درونم شعلهور نشود.
کند بختم ز شادی صد مبارکباد اگر از نو
نهد داغ غلامی بر جبینم خال هندویش
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت من به خاطر خوشحالیام تغییر کند، خوشا به حال من! اگر باز هم نشانی از عشق و خدمتگزاریش بر پیشانیام بماند، این خود بزرگترین خوشبختی خواهد بود.
رقیبا آن که از رشگ تو با غم بود هم زانو
همین دم تکیهگاه یار خواهد بود بازویش
هوش مصنوعی: دوست من، کسی که به خاطر عشق تو غمگین است، همان کسی است که در این لحظه تکیهگاه یارت خواهد بود و در کنارت خواهد بود.
به این سگان ای مدعی زان در مسافر شو
که دیگر شد مجاور بر سر کوی سگ کویش
هوش مصنوعی: به این ترقیخواهان بیفکر توجه نکن و از اینجا برو که دیگران در این مکان ماندگار شدهاند و تو را در کوی خودشان نمیپذیرند.
دو روزی گر ز هجرم غنچهسان دلتنگ کرد آن گل
ز پیوند قدیمی باز کردم جا به پهلویش
هوش مصنوعی: اگر دو روز به خاطر دوریام مثل گلهای غنچه دلتنگ شدم، به یاد پیوند قدیمیام جا را به کنار او تغییر دادم.
نهد گر دست جورش از تطاول اره بر فرقم
دگر دست تعلق نگسلم چون شانه از مویش
هوش مصنوعی: اگر دست دشمنان بر سرم آسیب بزنند، از تعلق به او دست برنمیدارم، همانطور که شانه از موی خود جدا نمیشود.
عجب گر بشنوی بوی صلاح از محتشم دیگر
که بست و محکمست این بار دل در جعد گیسویش
هوش مصنوعی: عجب است اگر از کسی که ظاهراً خوشنام و شریف است بویی از نیکی و صلاح بشنوی، در حالی که دل خود را محکم و محکمتر در پیچش موهای او گرفتار کردهای.

محتشم کاشانی