گنجور

شمارهٔ ۳۴۵

پری وشی دل دیوانه می‌کشد سویش
که نیست حد بشر سیر دیدن رویش
به نوگلی نگرانم که می‌دمد چو گیاه
کرشمه از در و دیوار گلشن کویش
هنوز تیغ نیالوده تیز دستی بین
که موج خون ز زمین می‌رسد به بازویش
قیامتست قیامت که صور فتنه دمید
جهان ز فتنهٔ نو خیز قد دلجویش
ز خاک یوسف گل پیرهن دمد گل رشک
اگر به مصر بردبار از چمن بویش
چه رغبت است که سر بر نمی‌تواند داشت
ز مزرع دل مردم چرنده آهویش
ز دور کرد شکاری مرا رساند از سحر
خدنگ نیمکش غمزه چشم جادویش
لبش خموش و زبان کرشمه‌اش گویا
ز نکته پروری گوشه‌های ابرویش
چو محتشم به نخستین خدنگ او افتاد
هزار بوسه فلک زد به دست و بازویش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پری وشی دل دیوانه می‌کشد سویش
که نیست حد بشر سیر دیدن رویش
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی فراوان او، دل دیوانه را به سمت خود می‌کشاند، چرا که درک جلوه‌اش از توانایی انسان فراتر است.
به نوگلی نگرانم که می‌دمد چو گیاه
کرشمه از در و دیوار گلشن کویش
هوش مصنوعی: من نگران جوانه‌ای هستم که مانند گیاهی در حال شکفتن و گلی که از همه‌جا زیبایی‌اش را نمایان می‌سازد، به زندگی‌اش ادامه می‌دهد.
هنوز تیغ نیالوده تیز دستی بین
که موج خون ز زمین می‌رسد به بازویش
هوش مصنوعی: یک دست تیز و چابک را می‌بینی که هنوز شمشیری به آن نخورده است و موجی از خون از زمین به بازویش می‌رسد.
قیامتست قیامت که صور فتنه دمید
جهان ز فتنهٔ نو خیز قد دلجویش
هوش مصنوعی: روز قیامت فرا رسیده که نشانه‌های آشوب و فتنه در سرزمین در حال دمیدن است. جهان به خاطر زیبایی و چالاکی دلجویش دچار هرج و مرج جدیدی شده است.
ز خاک یوسف گل پیرهن دمد گل رشک
اگر به مصر بردبار از چمن بویش
هوش مصنوعی: از خاک یوسف بویی به مشام می‌رسد که اگر در چمن باشد، گل‌های دیگر به آن رشک می‌برند؛ چون عطرش آن‌قدر دلپذیر و خاص است که حتی اگر به مصر هم برود، هنوز هم بوی خوشش مایه‌ی تحسین خواهد بود.
چه رغبت است که سر بر نمی‌تواند داشت
ز مزرع دل مردم چرنده آهویش
هوش مصنوعی: چرا کسی که دلش مانند مزرعه‌ای است که در آن آهوهای زیادی می‌چرخند، نمی‌تواند سرش را بالا نگه دارد؟
ز دور کرد شکاری مرا رساند از سحر
خدنگ نیمکش غمزه چشم جادویش
هوش مصنوعی: از دور، شکار مرا با ناز و جذابیتش به دام انداخت و با نگاه جادویی‌اش، غم و اندوه را از دلم برد.
لبش خموش و زبان کرشمه‌اش گویا
ز نکته پروری گوشه‌های ابرویش
هوش مصنوعی: لب‌هایش ساکت و زبانش پر از زیبایی است، به گونه‌ای که تنها با نگاهی از ابروانش می‌تواند حرف‌های دلنشین و عمیق را بیان کند.
چو محتشم به نخستین خدنگ او افتاد
هزار بوسه فلک زد به دست و بازویش
هوش مصنوعی: وقتی محتشم با نخستین تیرش به هدف نشانه رفت، آسمان هزار بار او را ستود و بر دست و بازویش بوسه زد.