گنجور

شمارهٔ ۳۴۷

کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص
تا سگش از درد سر آسوده گردد من خلاص
شد گرفتاری ز حد بیرون اجل کو تا شود
من ز دل فارغ دل از جان رسته جان از تن خلاص
داشتم در صید گاه صد زخم از بتان
در نخستین ضربتم کرد آن شکارافکن خلاص
سوختم ز آهی که هست اندر دلم از تیر خویش
روزنی کن تا شوم از دود این گلخن خلاص
بی تو از هستی به جام مرغ روحم را بخوان
از قفس تا گردد آن فرقت کش گلشن خلاص
محتشم در عاشقی بدنام شد پاکش بسوز
تا شوی از ننگ آن رسوای تر دامن خلاص

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص
تا سگش از درد سر آسوده گردد من خلاص
هوش مصنوعی: ای کاش امشب مرگ به سراغم بیاید تا از این ناله و فریاد رهایی پیدا کنم و سگم نیز از درد و رنج راحت شود.
شد گرفتاری ز حد بیرون اجل کو تا شود
من ز دل فارغ دل از جان رسته جان از تن خلاص
هوش مصنوعی: مشکلات و گرفتاریم به حدی رسیده که زمان مرگ نزدیک است؛ چنان که می‌خواهم از دل و جان خود آزاد شوم و از این تن رها شوم.
داشتم در صید گاه صد زخم از بتان
در نخستین ضربتم کرد آن شکارافکن خلاص
هوش مصنوعی: در محل شکار، زخمی از زیبایی‌ها بر تن داشتم، اما در اولین ضربه‌ای که به من زد، آن شکارچی من را رهانید.
سوختم ز آهی که هست اندر دلم از تیر خویش
روزنی کن تا شوم از دود این گلخن خلاص
هوش مصنوعی: از ناراحتی‌ای که در دل دارم، به شدت متاثر شده‌ام. خواهش می‌کنم، روزنه‌ای باز کن تا از دود و غم این وضعیت رها شوم.
بی تو از هستی به جام مرغ روحم را بخوان
از قفس تا گردد آن فرقت کش گلشن خلاص
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، از وجودم به رنگ پرنده‌ام بگو که از قفس خارج شود تا از این جدایی به باغ و سرسبزی بیافتد.
محتشم در عاشقی بدنام شد پاکش بسوز
تا شوی از ننگ آن رسوای تر دامن خلاص
هوش مصنوعی: محتشم در عشق بدنام شده است، اگر می‌خواهی از عیب و رسوایی او در امان بمانی، باید خودت را بسوزانی و پاکی‌ات را فدای این رسوایی کنی.