شمارهٔ ۳۴۱
سحر به کوچه بیگانهای فتادم دوش
فتاد ناگهم آواز آشنا در گوش
که خوش به بانگ بلند از خواص می میخواست
ازو دهاده و از اهل بزم نوشانوش
من حزین تن و سر گوش گشته و رفته
ز پا تحرک و از تن توان و از دل هوش
ستادم آن قدر آن جا که داد مرغ سحر
هزار مرتبه داد خروش و گشت خموش
صباح سر زده آن کو صبوح کرده بتی
گران خرام و سرانداز و بیخود و مدهوش
گرفته بهر وی از پاس واقفان سر راه
نموده تکیهگهش نیز محرمان سر و دوش
چو پیش رفتم خود را زدم در آن آتش
که بود آن که ازو دیگ سینه میزد جوش
ز بی شعوریم اول اگر ز جا نشناخت
شناخت عاقبت اما ز طرز راه و خروش
چنان به تنگ من از سرخوشی درآمد تنگ
که گوئی آمده تنگم گرفته در آغوش
اگرچه جای هزار اعتراض بود آن جا
بر آن قدح کش بیقید کیش عشرت کوش
نگفت محتشم از اقتضای وقت جز این
که می ز بزم رود خود به کوی باده فروش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سحر به کوچه بیگانهای فتادم دوش
فتاد ناگهم آواز آشنا در گوش
هوش مصنوعی: دیروز شب در یک کوچه ناشناس به خواب رفتم و ناگهان صدای آشنایی در گوشم پیچید.
که خوش به بانگ بلند از خواص می میخواست
ازو دهاده و از اهل بزم نوشانوش
هوش مصنوعی: کسی که با صدای بلند از خاصیتهای میپرسد، باید با افراد خوشگذران و اهل بزم در ارتباط باشد و از آنها استفاده کند.
من حزین تن و سر گوش گشته و رفته
ز پا تحرک و از تن توان و از دل هوش
هوش مصنوعی: من بسیار ناراحت و غمگین هستم، گوشام به صداها حساس شده و از پاهایی که حرکت نمیکنند، در توان بدنیام خبری نیست و از دلام هم حوصلۀ هیچ چیزی را ندارم.
ستادم آن قدر آن جا که داد مرغ سحر
هزار مرتبه داد خروش و گشت خموش
هوش مصنوعی: من آنقدر در آن مکان ایستادم که آواز مرغ سحر هزار بار با صدای بلند به گوش رسید و پس از آن سکوت برقرار شد.
صباح سر زده آن کو صبوح کرده بتی
گران خرام و سرانداز و بیخود و مدهوش
هوش مصنوعی: صبح دمیده و آن عاشق زیبا به آرامی میآید، در حالی که مست و بیخبر از دنیای خود است و جلوهای خاص دارد.
گرفته بهر وی از پاس واقفان سر راه
نموده تکیهگهش نیز محرمان سر و دوش
هوش مصنوعی: برای او از قبل مجوزهایی برای عبور گرفتهاند و جایی خاص برایش تعیین کردهاند که فقط افراد مخصوص و مورد اعتماد بتوانند به آنجا دسترسی پیدا کنند.
چو پیش رفتم خود را زدم در آن آتش
که بود آن که ازو دیگ سینه میزد جوش
هوش مصنوعی: وقتی جلوتر رفتم، خودم را در داغی افکندم که آن کسی که از دلش جوش میزند، در آن دیگ بوده است.
ز بی شعوریم اول اگر ز جا نشناخت
شناخت عاقبت اما ز طرز راه و خروش
هوش مصنوعی: اگر ما از ابتدا نشناختیم که در کجا قرار داریم و چه چیزی در انتظار ماست، اما در نهایت به روش و نحوه حرکت و صدا پی خواهیم برد.
چنان به تنگ من از سرخوشی درآمد تنگ
که گوئی آمده تنگم گرفته در آغوش
هوش مصنوعی: به قدری از خوشحالی به من نزدیک شد که انگار در آغوشم گرفته و نمیتواند از من جدا شود.
اگرچه جای هزار اعتراض بود آن جا
بر آن قدح کش بیقید کیش عشرت کوش
هوش مصنوعی: هرچند که در آن مکان، دلایل فراوانی برای انتقاد وجود داشت، اما شخصی که بیقید و شرط از لذایذ زندگی بهرهمند میشود، همچنان به خوشگذرانیش ادامه میدهد.
نگفت محتشم از اقتضای وقت جز این
که می ز بزم رود خود به کوی باده فروش
هوش مصنوعی: محتشم هیچ چیزی دربارهٔ نیازهای زمان نگفت جز این که باید از مینوشی و شادی در جمع دوستان به سوی مسیر فروشندهٔ شراب برویم.

محتشم کاشانی