گنجور

شمارهٔ ۳۳۳

ز مهیست داغ بر دل که ندیده‌ام هنوزش
ز گلیست خار در کف که نچیده‌ام هنوزش
ز لبی است کام جانم چو گلوی شیشه پرخون
که به جرئت تخیل نگزیده‌ام هنوزش
ز شراب لعل یاری شده مشربم دگرگون
که به لب رسیده اما نچشیده‌ام هنوزش
به کشاکشم فکنده سر زلف تابداری
که به سوی خویش یک مو نگشیده‌ام هنوزش
دل پرده سوز دارد هوس لباس دردی
که به قد طاقت او نبریده‌ام هنوزش
به برم لباس غیرت شده نام خرقه‌ای را
که ز جیب تا به دامن ندریده‌ام هنوزش
ز دریچهٔ محبت به دلم فتاده پرتو
ز همه جهان فروزی که ندیده‌ام هنوزش
همه کس شنیده آمین ز فرشته بر دعائی
که ز زیر لب برآن بت ندمیده‌ام هنوزش
که ز محتشم رساند به مه من این غزل را
که من گدا به خدمت نرسیده‌ام هنوزش

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز مهیست داغ بر دل که ندیده‌ام هنوزش
ز گلیست خار در کف که نچیده‌ام هنوزش
هوش مصنوعی: دلی که به خاطر زیبایی‌های نهفته در آن می‌سوزد، چون هنوز آن را ندیده‌ام و گلی که در دست دارم، همانند خاری است که به خاطر نیافتن آن، هنوز نتوانسته‌ام بچینم.
ز لبی است کام جانم چو گلوی شیشه پرخون
که به جرئت تخیل نگزیده‌ام هنوزش
هوش مصنوعی: از دوستی و محبت شخصی به شدت تحت تأثیر قرار دارم، مانند شیشه‌ای پر از خون که در آن به طور بی‌پروا تصورات را تجربه نکرده‌ام.
ز شراب لعل یاری شده مشربم دگرگون
که به لب رسیده اما نچشیده‌ام هنوزش
هوش مصنوعی: از شراب سرخ یاری، حال و هوای من تغییر کرده است، هرچند که به لبم رسیده، هنوز طعمش را نچشیده‌ام.
به کشاکشم فکنده سر زلف تابداری
که به سوی خویش یک مو نگشیده‌ام هنوزش
هوش مصنوعی: در دل کشاکش و درگیری‌ها، موهای زیبای محبوبم را در نظر دارم که هنوز نتوانسته‌ام قدمی به سوی او بردارم و دل به او بسپارم.
دل پرده سوز دارد هوس لباس دردی
که به قد طاقت او نبریده‌ام هنوزش
هوش مصنوعی: دل من آرزویی دارد که لباس دردی را می‌طلبد، اما هنوز نتوانسته‌ام به اندازه‌ی طاقت خود آن را تحمل کنم.
به برم لباس غیرت شده نام خرقه‌ای را
که ز جیب تا به دامن ندریده‌ام هنوزش
هوش مصنوعی: بر تنم لباس غیرت همچون خرقه‌ای است که از جیب تا دامن آن را هنوز ندیده‌ام.
ز دریچهٔ محبت به دلم فتاده پرتو
ز همه جهان فروزی که ندیده‌ام هنوزش
هوش مصنوعی: از پنجرهٔ عشق نوری به دلم تابیده که از هیچ‌کجای دنیا تا الان آن را ندیده‌ام.
همه کس شنیده آمین ز فرشته بر دعائی
که ز زیر لب برآن بت ندمیده‌ام هنوزش
هوش مصنوعی: همه افراد صدای آمین فرشته را شنیده‌اند، اما من هنوز بر دعایی که به آرامی زیر لب می‌گویم، برای آن بت آمین نگفته‌ام.
که ز محتشم رساند به مه من این غزل را
که من گدا به خدمت نرسیده‌ام هنوزش
هوش مصنوعی: کسی که با احساسات و زیبایی‌های کلام آشنایی دارد، این غزل را به معشوق من رسانده است. اما من، که در مقام گدایی هستم، هنوز نتوانسته‌ام به خدمت او برسم.