گنجور

شمارهٔ ۳۳

نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را
که دست نیست بدان هیچ پادشاهی را
پناه صد دل مجروح گشته کاکل تو
چه پردلی که حمایت کند سپاهی را
جز آن جمال که خال تو نصب کردهٔ اوست
که داد مرتبه خسروی سیاهی را
به نیم جان چه کنم با نگاه دم‌به‌دمش
که صدهزار شهید است هر نگاهی را
دلی که جان دو عالم به باد دادهٔ اوست
در او اثر چو بود ناله‌ای و آهی را
مرا ز وصل بس این سروری که همچو هلال
ز دور سجده کنم گوشهٔ کلاهی را
برای مهر و وفا کند کوه‌کن صد کوه
ولی نکند ز دیوار هجر کاهی را
رو ای صبا و به آن سرو پاک‌دامن گو
که از برای تو کشتند بی‌گناهی را
جهان ز فتنهٔ چشمت پر است زان خم زلف
نما به محتشم ای گل گریزگاهی را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را
که دست نیست بدان هیچ پادشاهی را
هوش مصنوعی: غم تو مثل شامی است که در دل سپاهیان جا گرفته و هیچ پادشاهی نمی‌تواند به آن دسترسی پیدا کند.
پناه صد دل مجروح گشته کاکل تو
چه پردلی که حمایت کند سپاهی را
هوش مصنوعی: کاکل تو، منبع آرامش و پناه دل‌های زخم‌خورده است. چه شجاعتی در تو نهفته که می‌توانی سپاه بزرگی را حمایت کنی.
جز آن جمال که خال تو نصب کردهٔ اوست
که داد مرتبه خسروی سیاهی را
هوش مصنوعی: تنها زیبایی که می‌توان به آن اشاره کرد، همان نشانه‌ای است که تو به آن افتخار می‌کنی و این زیبایی باعث شده است تا حتی سیاهی هم به مقام سلطنت دست یابد.
به نیم جان چه کنم با نگاه دم‌به‌دمش
که صدهزار شهید است هر نگاهی را
هوش مصنوعی: نمی‌دانم با نیمه‌ جانم چه کنم در برابر نگاه پیوسته‌اش، زیرا هر یک از نگاه‌های او به اندازه‌ی صدها هزار شهید ارزش دارد.
دلی که جان دو عالم به باد دادهٔ اوست
در او اثر چو بود ناله‌ای و آهی را
هوش مصنوعی: دلی که جان دو دنیا را فدای خود کرده، اگر در آن صدای ناله‌ای یا آهی باشد، نشانه‌ای از احساسات آن دل است.
مرا ز وصل بس این سروری که همچو هلال
ز دور سجده کنم گوشهٔ کلاهی را
هوش مصنوعی: من از این شادی و سروری که از وصل تو به دست آورده‌ام، به اندازه‌ای راضی‌ام که مانند هلال ماه از دور، به گوشه‌ای از کلاه تو سجده می‌زنم.
برای مهر و وفا کند کوه‌کن صد کوه
ولی نکند ز دیوار هجر کاهی را
هوش مصنوعی: کسی که برای محبت و وفاداری تلاش می‌کند، می‌تواند کوه‌ها را جابه‌جا کند، اما نمی‌تواند تلخی جدایی را تحمل کند و از آن بگذرد، حتی اگر این جدایی به اندازه یک کاه باشد.
رو ای صبا و به آن سرو پاک‌دامن گو
که از برای تو کشتند بی‌گناهی را
هوش مصنوعی: ای نسیم، به آن درخت زیبا بگو که به خاطر تو، بی‌گناهی را به قتل رسانده‌اند.
جهان ز فتنهٔ چشمت پر است زان خم زلف
نما به محتشم ای گل گریزگاهی را
هوش مصنوعی: دنیا از سوی نگاه تو پر از آشفتگی است. ای گل، زلف‌های زیبایت را به نمایش بگذار تا پناهگاهی برای دل‌ها باشد.