گنجور

شمارهٔ ۳۲

برین در می‌کشند امشب جهان‌پیما سمندی را
به سرعت می‌برند از باغ ما سرو بلندی را
غم صحرائیان دارم که غافل گیری گردون
به صحرا می‌برد از شهر بند صید بندی را
سپهرم مایهٔ بازیچهٔ خود کرده پنداری
که باز از گریه‌ام درخنده دارد نوشخندی را
سزاوار فراقم من که از خوبان پسندیدم
دل بیزار الفت دشمنی آفت پسندی را
نمی‌گفتم که آن بی درد با صد غصه نگذارد
به درد بی‌کسی در کنج محنت دردمندی را
دلم ازسینه خواهد جست بیرون محتشم تا کی
بود تاب نشستن در دل آتش سپندی را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برین در می‌کشند امشب جهان‌پیما سمندی را
به سرعت می‌برند از باغ ما سرو بلندی را
هوش مصنوعی: امشب، در اینجا می‌نوشند و کسی را که جهان را می‌گرداند، به سرعت از باغ ما می‌برند، همانند سروی بلند که به سرعت از مکانش جدا می‌شود.
غم صحرائیان دارم که غافل گیری گردون
به صحرا می‌برد از شهر بند صید بندی را
هوش مصنوعی: من نگران غم کسانی هستم که در دشت هستند و بی‌خبر از زندگی شهری، به دشت می‌روند و در دام مشکلات زندگی گرفتار می‌شوند.
سپهرم مایهٔ بازیچهٔ خود کرده پنداری
که باز از گریه‌ام درخنده دارد نوشخندی را
هوش مصنوعی: منظور این است که زندگی و دنیای من را به گونه‌ای اداره کرده‌ای که انگار تنها تفریح توست. در حالی که من از غم و اندوه خود به نظر می‌رسد که در حال خندیدن هستم.
سزاوار فراقم من که از خوبان پسندیدم
دل بیزار الفت دشمنی آفت پسندی را
هوش مصنوعی: من خود شایسته جدایی هستم، زیرا دل را به کسی داده‌ام که از دوستان خوب من نیست و این عشق به دشمنی تبدیل شده که بین ما اجتناب‌ناپذیر است.
نمی‌گفتم که آن بی درد با صد غصه نگذارد
به درد بی‌کسی در کنج محنت دردمندی را
هوش مصنوعی: نمی‌گفتم که آن بی‌درد، کسی را که در تنهایی و رنج به سر می‌برد و درد دارد، با صد مشکل و غصه‌اش تنها نگذارد.
دلم ازسینه خواهد جست بیرون محتشم تا کی
بود تاب نشستن در دل آتش سپندی را
هوش مصنوعی: دل من از سینه‌ام می‌خواهد بیرون بجهد، محتشم. تا کی باید در دل آتش نشستن را تحمل کنم؟