گنجور

شمارهٔ ۳۱

حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را
سلسله بگسلم ز پا عقل گریزپای را
کو دلی و دلیرئی کز پی رونق جنون
شحنهٔ ملک دل کنم عشق ستیزه رای را
کو جگری و جراتی کز پی شور دل دگر
باعث فتنه‌ای کنم دیدهٔ فتنه زای را
کوتهی و تهوری تا شده همنشین غیر
سیر کنم ز صحبت آن همدم دل‌ربای را
در المم ز بی‌غمی کو گل تازه‌ای کزو
لالهٔ داغ دل کنم داغ الم زدای را
تلخی عشق چون دگر پیش دلم نموده خوش
باز به وی چشانم این زهر شکر نمای را
دیده به ترک عافیت بر رخ ترکی افکنم
در ستمش سزا دهم جان ستم سزای را
از دل خویش بوی این می‌شنوم که دلبری
دام رهم کند دگر جعد عبیر سای را
مفتی عشقم اردهد رخصت سجدهٔ بتی
شکرکنان زبان زبان سجده کنم خدای را
صبر نماند وقت را ، کز همه کَس برآورَد،
گریهٔ های های من نالهٔ وای وای را
باز فتاده در جهان شور که کرده محتشم
بلبل باغ عاشقی طبع غزل سرای را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را
سلسله بگسلم ز پا عقل گریزپای را
هوش مصنوعی: حوصله کجا است که دل را به عشق دیوانه‌کننده‌ام بسپارم؟ تن به این عشق نمی‌دهم و از پای عقل فرار می‌کنم.
کو دلی و دلیرئی کز پی رونق جنون
شحنهٔ ملک دل کنم عشق ستیزه رای را
هوش مصنوعی: کجاست آن دل و شجاعت که برای بهبود حالت دیوانگی، عشق سرسختی را در دل من بیاورد؟
کو جگری و جراتی کز پی شور دل دگر
باعث فتنه‌ای کنم دیدهٔ فتنه زای را
هوش مصنوعی: کجاست دل پرشور و جسارتی که برای خاطر دل بی‌قرارم، سبب ایجاد شوری دیگر شوم و چشمی که خود فتنه‌ها را به وجود می‌آورد، به تماشا بگذارم؟
کوتهی و تهوری تا شده همنشین غیر
سیر کنم ز صحبت آن همدم دل‌ربای را
هوش مصنوعی: من از صحبت کردن با آن دوست دل‌انگیز و جذاب لذت می‌برم، در حالی که سایرین کنارم هستند و خلاء و بی‌توجهی را احساس می‌کنم.
در المم ز بی‌غمی کو گل تازه‌ای کزو
لالهٔ داغ دل کنم داغ الم زدای را
هوش مصنوعی: در میان محنت و درد، آیا هیچ گلی هست که از آن بویی خوش بگیرم و داغ دل خود را با آن التیام ببخشم؟
تلخی عشق چون دگر پیش دلم نموده خوش
باز به وی چشانم این زهر شکر نمای را
هوش مصنوعی: عشق تلخ است، اما برای من مانند گذشته، شیرین به نظر می‌رسد. حالا می‌خواهم این زهر را که شکرگونه به نظر می‌رسد، دوباره بچشم.
دیده به ترک عافیت بر رخ ترکی افکنم
در ستمش سزا دهم جان ستم سزای را
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جذابیتی که در چهره محبوبم می‌بینم، از راحتی و آرامش چشم می‌پوشم و جانم را برای تحمل رنج و سختی به خاطر او آماده می‌کنم.
از دل خویش بوی این می‌شنوم که دلبری
دام رهم کند دگر جعد عبیر سای را
هوش مصنوعی: از دل خود بوی عطر این می‌پیچد که محبوبی دوباره مرا در دام زیبایی‌هایش به چنگ آورد.
مفتی عشقم اردهد رخصت سجدهٔ بتی
شکرکنان زبان زبان سجده کنم خدای را
هوش مصنوعی: عاشق از محبوبش اجازه می‌گیرد که در مقابل یک بتی که شکرگزار است، سجده کند و در این حال می‌خواهد که به خدای خود زبان به شکرگزاری بگشاید.
صبر نماند وقت را ، کز همه کَس برآورَد،
گریهٔ های های من نالهٔ وای وای را
هوش مصنوعی: زمانی برای صبر باقی نمانده است، چرا که از همه جا به خاطر درد و گریه‌های من، صدای ناله و فریاد مرا بلند می‌کند.
باز فتاده در جهان شور که کرده محتشم
بلبل باغ عاشقی طبع غزل سرای را
هوش مصنوعی: عشق دوباره در جهان طوفانی به‌پا کرده که بلبل باغ عشق، غزل‌سرای پرشور و احساس است.

حاشیه ها

1394/04/05 15:07
آراد

بیت 6 مصرع 2:
باز به وی چشانم این

1403/01/02 15:04
سیدمحمد جهانشاهی

صبر نماند وقت را ، کز همه کَس برآورَد،