گنجور

شمارهٔ ۳۱۵

مردم و بر دل من باز غم یار هنوز
جان سبک رفت و من از عشق گران بار هنوز
حال من زار و به بالین رقیب آمد یار
من به این زاری و او بر سر آزار هنوز
عشوه‌ات سوخته جان من و جانسوز همان
غمزه‌ات ساخته کار من و در کار هنوز
دل که دارد سر ز لف تو چو غافل مرغیست
که بدام آمده و نیست خبر دار هنوز
سرنهادند حریفان همه در راه صلاح
سر من خاک ره خانه خمار هنوز
چشم امید شد از فرقت دلدار سفید
محتشم منتظر دولت دیدار هنوز

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مردم و بر دل من باز غم یار هنوز
جان سبک رفت و من از عشق گران بار هنوز
هوش مصنوعی: مردم رنج و غم یار را فراموش کرده‌اند، اما در دل من هنوز این غم باقی‌ست. به رغم اینکه جانم سبک شده، هنوز از عشق سنگینی می‌کشم.
حال من زار و به بالین رقیب آمد یار
من به این زاری و او بر سر آزار هنوز
هوش مصنوعی: حالم خیلی خراب است و در کنارم رقیب است، اما یارم با این حال به سراغم آمده است، در حالی که هنوز هم به من آزار می‌زند.
عشوه‌ات سوخته جان من و جانسوز همان
غمزه‌ات ساخته کار من و در کار هنوز
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو، جان مرا به آتش کشیده و درد و غمزه‌ی تو، مشغله‌ی من را شکل داده است و هنوز هم در این وضعیت هستم.
دل که دارد سر ز لف تو چو غافل مرغیست
که بدام آمده و نیست خبر دار هنوز
هوش مصنوعی: دل کسی که به عشق تو گرفتار شده، مانند پرنده‌ایست که به دام افتاده و هنوز از این وضعیت بی‌خبر است.
سرنهادند حریفان همه در راه صلاح
سر من خاک ره خانه خمار هنوز
هوش مصنوعی: دوستان و حریفان همه برای راه درست و اصلاح تلاش کردند، اما من هنوز در سرم تنها به یادخانه‌ی میخانه و شراب فکر می‌کنم.
چشم امید شد از فرقت دلدار سفید
محتشم منتظر دولت دیدار هنوز
هوش مصنوعی: چشم به راهی دارم برای دیدار محبوبی که دور از من است، با امید اینکه روزی این دوری به پایان برسد و دوباره با او دیدار کنم.