شمارهٔ ۳۱۲
به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز
فشاند دست که این وقت آن نبود هنوز
ز صبر او دل من آب شد که دی ره صلح
گشوده بود و به من لب نمیگشود هنوز
دگر سحر که ازو بوسه خواه شد که ز حرف
لبش به جنبش و حسنش به خواب بود هنوز
نموده بود به من غایبانه رخ آن دم
که در بساط به کس رخ نمینمود هنوز
من از قیامت هجران به دوزخ افتادم
به مهد امن و امان کافر و یهود هنوز
دمی که حور و پری سجدهٔ تو میکردند
نکرده بود بشر را ملک سجود هنوز
طپانچه زده خورشید عارضت مه را
که هست از اثر آن رخش کبود هنوز
دمی که نوبت عشقت زدم به ملک عدم
نبود در عدم آوازهٔ وجود هنوز
چو محتشم به گدائی فتادم از تو ولی
گدایی که ازو وحشتم فزود هنوز
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز
فشاند دست که این وقت آن نبود هنوز
هوش مصنوعی: من هنوز در آتش عشقش نسوختهام، ولی دستش به سوی من دراز شده است، در حالی که زمان مناسب برای این کار هنوز نرسیده است.
ز صبر او دل من آب شد که دی ره صلح
گشوده بود و به من لب نمیگشود هنوز
هوش مصنوعی: از صبر او، دل من سخت ناراحت و پریشان شد. دیروز راه صلح و آشتی باز شده بود، اما او هنوز به من جواب نمیدهد و لب به سخن نمیگشاید.
دگر سحر که ازو بوسه خواه شد که ز حرف
لبش به جنبش و حسنش به خواب بود هنوز
هوش مصنوعی: در صبح دیگری، کسی انتظار بوسهای را دارد که از لبهای او برمیآید، در حالی که هنوز زیباییاش در خواب است و حرکاتش آرام و لطیف است.
نموده بود به من غایبانه رخ آن دم
که در بساط به کس رخ نمینمود هنوز
هوش مصنوعی: روزی در سحنهای که کسی حاضر نبود و چهرهای به نمایش نمیآمد، او به طرز گمنامی چهرهاش را به من نشان داد.
من از قیامت هجران به دوزخ افتادم
به مهد امن و امان کافر و یهود هنوز
هوش مصنوعی: من از دوری محبوب حسرتبار به وضعی سخت و عذابآور گرفتار شدم، حال آنکه در کنار من، کافر و یهودی در نعمت و آرامش زندگی میکنند.
دمی که حور و پری سجدهٔ تو میکردند
نکرده بود بشر را ملک سجود هنوز
هوش مصنوعی: در زمانی که حور و پری در برابر تو سجده میکردند، هنوز ملک (فرشتگان) برای انسان سجده نکرده بودند.
طپانچه زده خورشید عارضت مه را
که هست از اثر آن رخش کبود هنوز
هوش مصنوعی: خورشید چنان درخشانی به چهره تو تابیده که به خاطر آن، نور ماه هنوز تحت تأثیر قرار گرفته و رنگش تغییر کرده است.
دمی که نوبت عشقت زدم به ملک عدم
نبود در عدم آوازهٔ وجود هنوز
هوش مصنوعی: وقتی که عشق تو را به یاد آوردم، در دنیای بیوجودی هم صدای وجود تو را احساس کردم.
چو محتشم به گدائی فتادم از تو ولی
گدایی که ازو وحشتم فزود هنوز
هوش مصنوعی: به رغم اینکه در وضعیت دشواری قرار دارم و نیازمند کمک تو هستم، اما احساس میکنم که این نیاز به کمک و درخواست من، به جای آرامش، اضطراب و وحشتم را بیشتر کرده است.

محتشم کاشانی