شمارهٔ ۳۰۶
ای هنوزت مژه از صف شکنی بر سر ناز
گوشهٔ چشم تو دنباله کش لشگر ناز
ما به جان ناز کشیم از تو اگر هم روزی
خط اجازت ده حسنت شود ازکشور ناز
نام جلاد بران غمزه منه کاندر قتل
کار جلاد نباشد زدن خنجر ناز
دیده هرچند که گستاخ بود چون بیند
تکیهٔ نخل گران بار تو بر بستر ناز
بردرت منتظرند اهل هوس وای اگر
در رغبت بگشائی و ببندی در ناز
سر آن نرگس پرحوصله گردم که ز من
صد نگه بیند و یک ره نگرد از سر ناز
محتشم را شود آن روز سیه دفتر عمر
که بشوئی تو ز بسیاری خط دفتر ناز
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای هنوزت مژه از صف شکنی بر سر ناز
گوشهٔ چشم تو دنباله کش لشگر ناز
هوش مصنوعی: ای نازنین، چشمانت با مژگانی که از زیبایی بینظیرت میدرخشند، مانند لشکری از ناز و لطافت، گرداگرد تو را احاطه کردهاند.
ما به جان ناز کشیم از تو اگر هم روزی
خط اجازت ده حسنت شود ازکشور ناز
هوش مصنوعی: ما به خاطر زیبایی و ناز تو، حتی اگر روزی اجازهی عشق بگیریم، از کشور ناز تو دل نمیکَنیم.
نام جلاد بران غمزه منه کاندر قتل
کار جلاد نباشد زدن خنجر ناز
هوش مصنوعی: نام جلاد را به خاطر غمزهات به زبان نیاور، زیرا در کار کشتن، جلاد نیست مگر اینکه خنجر ناز را به او بسپاری.
دیده هرچند که گستاخ بود چون بیند
تکیهٔ نخل گران بار تو بر بستر ناز
هوش مصنوعی: هرچند چشمانت جسور و بیپروا هستند، اما زمانی که زیبایی و عظمت تو را بر بستر نرم و دلنشین میبینند، متحیر میشوند و فروتن میگردند.
بردرت منتظرند اهل هوس وای اگر
در رغبت بگشائی و ببندی در ناز
هوش مصنوعی: برادر تو را افرادی که هوسرانی میکنند، منتظرند. وای به حال تو اگر در این مسیر ابراز تمایل کنی و بر حسب ناز و کرشمه، درها را به روی آنها باز و بسته کنی.
سر آن نرگس پرحوصله گردم که ز من
صد نگه بیند و یک ره نگرد از سر ناز
هوش مصنوعی: من میخواهم آن نرگسی باشم که صبر و حوصله فراوانی دارد؛ او به من به اندازهای مینگرد که صد بار نگاهش را به سمت من میاندازد، اما هیچگاه از روی خودخواهی و ناز، به من نزدیک نمیشود.
محتشم را شود آن روز سیه دفتر عمر
که بشوئی تو ز بسیاری خط دفتر ناز
هوش مصنوعی: آن روزی که عمر محتشم به پایان میرسد، روزی تاریک و بدی خواهد بود، زمانی که تو از شدت محبت و لطف خود، نتوانی خط و نشانهای زندگی را از دل و ذهن او پاک کنی.

محتشم کاشانی