گنجور

شمارهٔ ۳۰۳

لشگر عشقت سیاهی می‌کند از دور باز
وای بر من کز سلامت می‌شوم مهجور باز
برشکست خیل طاقت ده قرار ای دل که کرد
پادشاه عشق برپا رایت منصور باز
تا به جای نوش بارد نیش بر ما خاکیان
فتنه مشتی خاک زد بر خانهٔ زنبور باز
من که با خود برده بودم شور از میدان عشق
آمدم اینک که میدان را کنم پرشور باز
گرچه حسن لن‌ترانی بست راه آرزو
من همان صیت طلب می‌افکنم در طور باز
پای کوبان بر فراز بیستون عشق تو
کوه کن را لرزه می‌اندازم اندر گور باز
وه که در بازار رسوائی عشق پرده سوز
شاهدان از باده نابند نامستور باز
در برافکن دیگر ای دل جوشن طاقت که نیست
از کمین بر من کمانکش بازوی پرزور باز
زان خط نو خیز بر خیل سلیمان خرد
خوش شکستی خواهد آوردن سپاه مور باز
گر چنین خواهد نمودن کوکب عشقم طلوع
ملک دل را سربه سر خواهد گرفتن نور باز
با وجد فقر از اقبال عشقش محتشم
چند روزی فخر خواهد کرد بر جمهور باز

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لشگر عشقت سیاهی می‌کند از دور باز
وای بر من کز سلامت می‌شوم مهجور باز
هوش مصنوعی: لشکر عشق تو از دور نمایان می‌شود و من نگرانم که از این دوری و بی‌توجهی، دیگر به سلامتی نرسم و دچار غم و ناامیدی شوم.
برشکست خیل طاقت ده قرار ای دل که کرد
پادشاه عشق برپا رایت منصور باز
هوش مصنوعی: دل، آرام بگیر و خسته نشو، چرا که عشق قدرتی دارد و دوباره می‌تواند پیروزی‌های بزرگ به دست آورد.
تا به جای نوش بارد نیش بر ما خاکیان
فتنه مشتی خاک زد بر خانهٔ زنبور باز
هوش مصنوعی: تا زمانی که به جای شیرینی و لذت، درد و نیش زندگی را تجربه کنیم، روی زمین مملو از مشکلات، مانند گروهی از خاکیان، باعث زحمت و گلایه برای دیگران می‌شویم.
من که با خود برده بودم شور از میدان عشق
آمدم اینک که میدان را کنم پرشور باز
هوش مصنوعی: من از ابتدا شور و هیجان عشق را با خود داشتم، حالا که به میدان عشق بازگشته‌ام، می‌خواهم دوباره آن احساسات را در اینجا زنده کنم.
گرچه حسن لن‌ترانی بست راه آرزو
من همان صیت طلب می‌افکنم در طور باز
هوش مصنوعی: با وجود اینکه زیبایی تو راه رسیدن به آرزوهایم را مسدود کرده، من همچنان در جستجوی شهرت و نام نیکو هستم و آن را در دامن طبیعت می‌افشانم.
پای کوبان بر فراز بیستون عشق تو
کوه کن را لرزه می‌اندازم اندر گور باز
هوش مصنوعی: با شور و شادی بر بالای بیستون، عشق تو باعث می‌شود که کوه کن را به لرزه درآورم و در همان حال در گور بیدار شوم.
وه که در بازار رسوائی عشق پرده سوز
شاهدان از باده نابند نامستور باز
هوش مصنوعی: در بازار عاشقی، عشق چنان آشکار است که گواهانی که از شراب ناب مست هستند، پرده‌ها را کنار زده و چیزی را پنهان نمی‌کنند.
در برافکن دیگر ای دل جوشن طاقت که نیست
از کمین بر من کمانکش بازوی پرزور باز
هوش مصنوعی: ای دل، دیگر تحمل کن که دیگر تاب این کمین را ندارم. کمان‌دار قوی، گویی در کمین من نشسته است.
زان خط نو خیز بر خیل سلیمان خرد
خوش شکستی خواهد آوردن سپاه مور باز
هوش مصنوعی: از آن خط خوش که نوظهور است، سپاه سلیمان با خرد و نیکویی به جلو می‌آید و در آینده دستاوردهای بزرگتری خواهد داشت.
گر چنین خواهد نمودن کوکب عشقم طلوع
ملک دل را سربه سر خواهد گرفتن نور باز
هوش مصنوعی: اگر ستاره عشق من چنین درخشان شود، تمام نور دل را در بر خواهد گرفت و وجود آن را ستم می‌کند.
با وجد فقر از اقبال عشقش محتشم
چند روزی فخر خواهد کرد بر جمهور باز
هوش مصنوعی: اگرچه در فقر و تنگدستی به سر می‌برم، اما عشق او باعث می‌شود که مدتی از این حال خوشحال باشم و بر دیگران افتخار کنم.