گنجور

شمارهٔ ۳۰۲

زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز
فریب خورده چشمت هزار شعبده باز
رقیب محرم راز تو گشت نزدیک است
که اشگ من بدرد صدهزار پردهٔ راز
به صد شعف جهم از جا چو خوانیم سگ خویش
چه جای آن که به سوی خودم کنی آواز
به طول و عرض شبی در وصال می‌خواهم
که بر تو عرض کنم قصه‌های دور و دراز
به نام نامی محمود در قلمرو عشق
زدند سکهٔ شاهی ولی طفیل ایاز
به عهد لیلی و شیرین هزار عاشق بود
شدند زان همه مجنون و کوه کن ممتاز
عجب اگر تو هم از سوز من الم نکشی
که هست آتش پروانه سوز شمع گداز
بپرس از نفست سر آن دهن که جز او
کسی نرفته به راه عدم که آید باز
به غیر دیدنش ار طاقتم ازو نگذشت
که غیرت از همه کاهیست سست و کوه گداز
چو نیست محتشم آن مه ز مهر دمسازت
به داغ هجر بسوز و بسوز هجر بساز

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز
فریب خورده چشمت هزار شعبده باز
هوش مصنوعی: عجب زیبایی از دندان‌های تو، که صدها جادوگر را تحت تاثیر قرار می‌دهد و چشمان تو مانند هزار شعبده‌باز، وادار به فریب و جادو می‌کند.
رقیب محرم راز تو گشت نزدیک است
که اشگ من بدرد صدهزار پردهٔ راز
هوش مصنوعی: رقیب، که از رازهای تو باخبر شده است، به من نزدیک می‌شود و این باعث می‌شود که اشک من به خاطر دردهای پنهان و رازهای زیادی که دارم، بریزد.
به صد شعف جهم از جا چو خوانیم سگ خویش
چه جای آن که به سوی خودم کنی آواز
هوش مصنوعی: زمانی که با شادی و شور و شوق خود را از جا حرکت می‌دهم، سگ من به آواز من واکنش نشان می‌دهد. چه جایی دارد که تو نیز به سمت من آواز بخوانی؟
به طول و عرض شبی در وصال می‌خواهم
که بر تو عرض کنم قصه‌های دور و دراز
هوش مصنوعی: من شب را به درازا و عریضی می‌طلبم تا بتوانم برای تو داستان‌های طولانی و جذابی را بازگو کنم.
به نام نامی محمود در قلمرو عشق
زدند سکهٔ شاهی ولی طفیل ایاز
هوش مصنوعی: با نام بزرگ محمود در دنیای عشق، سکه‌ای به ارزش شاهی ضرب کردند، اما این کار به خاطر ایاز انجام شد.
به عهد لیلی و شیرین هزار عاشق بود
شدند زان همه مجنون و کوه کن ممتاز
هوش مصنوعی: در زمان لیلی و شیرین، هزاران عاشق وجود داشتند که به خاطر عشق به آنها دچار جنون شدند و عشقشان آنها را به اوج و قله‌های متفاوتی رساند.
عجب اگر تو هم از سوز من الم نکشی
که هست آتش پروانه سوز شمع گداز
هوش مصنوعی: عجب است اگر تو هم از درد من ناراحت نشوی، زیرا شعلهٔ آتش پروانه به خاطر سوز شمع، در حال سوختن است.
بپرس از نفست سر آن دهن که جز او
کسی نرفته به راه عدم که آید باز
هوش مصنوعی: از خودت بپرس که آیا جز نفس تو، کسی هرگز به دنیای عدم پا گذاشته و به زندگی بازگشته است؟
به غیر دیدنش ار طاقتم ازو نگذشت
که غیرت از همه کاهیست سست و کوه گداز
هوش مصنوعی: اگر در غیر از دیدن او طاقت و توانم از بین برود، بدان که غیرت و استقامت نسبت به دیگران، همچون خاکی نرم و سست است و در برابر کوه، بی‌ارزش و ناتوان می‌باشد.
چو نیست محتشم آن مه ز مهر دمسازت
به داغ هجر بسوز و بسوز هجر بساز
هوش مصنوعی: وقتی که آن معشوق زیبا و باوقار در کنار تو نیست، باید به خاطر غم جدایی بسوزی و تحمل این عذاب را داشته باشی.