گنجور

شمارهٔ ۲۹۰

چنین که من ز تو خود را نموده‌ام بیزار
نعوذبالله اگر افتدم به تو سرو کار
هزار جان به جسد آیدم اگر روزی
کشی به قدر گناه انتقام از من زار
بسی نماند که از کرده‌های من باشی
تو در تعرض و من در مقام استغفار
به شرمساری انگار عاشقی چکنم
اگر شکنجه زلفت ز من کشد اقرار
سزای سرکشی من بس است این که چو شمع
اگر تو خندی و من سوز دل کنم اظهار
هزار بار ز بی‌لنگری ز جا رفتم
ز بحر عاشقیم تا شد آرزوی کنار
اگر دگر سر تسخیر محتشم داری
همین بس است که یک عشوه‌اش کنی در کار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین که من ز تو خود را نموده‌ام بیزار
نعوذبالله اگر افتدم به تو سرو کار
هوش مصنوعی: من به قدری از تو دور و بیزار شده‌ام که اگر قرار باشد دوباره با تو روبرو شوم، به شدت از آن می‌ترسم و از آن دوری می‌گزینم.
هزار جان به جسد آیدم اگر روزی
کشی به قدر گناه انتقام از من زار
هوش مصنوعی: اگر روزی مرا به خاطر گناهم به قتل برسانی، هزار جان هم به جسدم برمی‌گردد تا انتقامی از تو بگیرد.
بسی نماند که از کرده‌های من باشی
تو در تعرض و من در مقام استغفار
هوش مصنوعی: زمان زیادی نمی‌گذرد که بر اثر کارهای من، تو در وضعیت انتقاد و اعتراض قرار بگیری و من ناچار باشم به عذرخواهی بپردازم.
به شرمساری انگار عاشقی چکنم
اگر شکنجه زلفت ز من کشد اقرار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد اگر عشق را با شرم توصیف کنم، این همانند آن است که اگر شکنجه زلفت از من اعتراف بگیرد، احساس بدی داشته باشم.
سزای سرکشی من بس است این که چو شمع
اگر تو خندی و من سوز دل کنم اظهار
هوش مصنوعی: نتیجه‌ی سرکشی من همین بس است که اگر تو بخندی، من مانند شمعی می‌سوزم و درد دلم را نشان می‌دهم.
هزار بار ز بی‌لنگری ز جا رفتم
ز بحر عاشقیم تا شد آرزوی کنار
هوش مصنوعی: من بارها و بارها بدون هیچ درنگی از جایی که هستم خارج شدم و به عمق عشق خود رفته‌ام تا اینکه آرزویم رسیدن به کناری است.
اگر دگر سر تسخیر محتشم داری
همین بس است که یک عشوه‌اش کنی در کار
هوش مصنوعی: اگر دوباره به تسخیر زیبایی‌های دلپذیر فکر کنی، همین کافی است که فقط یک بار با ناز و عشوه‌اش برایت جادو کند.