گنجور

شمارهٔ ۲۷۲

گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آید
ور از خوی بدش گویم سخن به جنگ آید
به پردازم به تیر از دل کشیدن کو برآرد پر
ز بس کز شست او بر دل خدنگ بی‌درنگ آید
رخ از می ارغوانی کرد و بیرون رفت از مجلس
به این رنگ از بر ما رفت تا دیگر چه رنگ آید
ز آه گریه آلودم خط ز نگاریش سر زد
چو نم گیرد هوا ناچار بر آئینهٔ زنگ آید
چنان بدنام عالم گشتم از عشق نکونامی
که اهل عشق را ننگ از من بی‌نام و ننگ آید
حذر کن گزندم زین نخستین ای رقیب از دل
که در ره نیش کار دهر که راز سینه سنگ آید
نگویم قصهٔ دلتنگی خود محتشم با او
که ترسم من نیابم حاصلی و آن مه به تنگ آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آید
ور از خوی بدش گویم سخن به جنگ آید
هوش مصنوعی: اگر از کلام او سخن بگویم، خسته می‌شوم و اگر از شخصیت بدش بگویم، بین ما درگیری پیش می‌آید.
به پردازم به تیر از دل کشیدن کو برآرد پر
ز بس کز شست او بر دل خدنگ بی‌درنگ آید
هوش مصنوعی: می‌خواهم با تلاشی عمیق و مداوم، دل را از درد و رنجی که بر آن نشسته است، پاک کنم. زیرا درد و رنجی که از او به دل می‌رسد، بی‌وقفه و ناگهانی به وجود می‌آید و شکیبایی را می‌طلبد.
رخ از می ارغوانی کرد و بیرون رفت از مجلس
به این رنگ از بر ما رفت تا دیگر چه رنگ آید
هوش مصنوعی: صورتش را به رنگ می ارغوانی درآورد و از مجلس خارج شد، با این رنگ که از پیش ما رفت، حالا ببینیم چه رنگی دیگر خواهد آورد.
ز آه گریه آلودم خط ز نگاریش سر زد
چو نم گیرد هوا ناچار بر آئینهٔ زنگ آید
هوش مصنوعی: از اشک‌هایی که با حسرت و غم گریه می‌کنم، اثری از محبوبم نمایان می‌شود. همان‌طور که در هوای مرطوب، قطرات آب بر روی آئینه‌ای کثیف می‌افتد و آن را خیس و ناخوشایند می‌کند.
چنان بدنام عالم گشتم از عشق نکونامی
که اهل عشق را ننگ از من بی‌نام و ننگ آید
هوش مصنوعی: من به قدری از عشق به کسی که خوب و نیکو است، بدنام شدم که حالا کسانی که در عشق هستند، از نام و بدنامی من شرمنده و نگران‌اند.
حذر کن گزندم زین نخستین ای رقیب از دل
که در ره نیش کار دهر که راز سینه سنگ آید
هوش مصنوعی: ای رقیب، مراقب باش که من از ابتدا به تو هشدار می‌دهم. دل من در برابر سختی‌های زندگی آسیب‌پذیر است و رازهایی که در دل دارم، مانند سنگ سخت و غیرقابل نفوذ است.
نگویم قصهٔ دلتنگی خود محتشم با او
که ترسم من نیابم حاصلی و آن مه به تنگ آید
هوش مصنوعی: نگویم داستان اضطراب و دل‌شکستگی‌ام را به او، چون می‌ترسم که نتیجه‌ای نگیرم و او از این حرف‌ها خسته شود.