گنجور

شمارهٔ ۲۷۱

ازین لیلی و شانم خاطر ناشاد نگشاید
به جز شیرین کسی بند از دل فرهاد نگشاید
چمن از دل گشایانست اما بر دل بلبل
که دارد قید گل از سنبل و شمشاد نگشاید
رگ باریک جانم خود به مژگان سیه بگشا
که بیمار تو را این مشکل از فصاد نگشاید
نخواهی داد اگر داد کسی رخ بر کسی منما
که دیگر دادخواهان را رگ فریاد نگشاید
تو ای دل چون به بسمل لایقی بگذر ز آزادی
که بند از گردن صیدی چنین صیاد نگشاید
بزور دست و پائی بندهٔ خود را دگر بگشا
که روزی راه طعن بندهٔ آزاد نگشاید
ز آه من گشادی بر در آن دل نشد پیدا
دلی کز سنگ بادش لاجرم از باد نگشاید
گشاد درد زین کاخ از درون جستم ندا آمد
که از بیرون در این خانه گر بگشاد نگشاید
بگو ای محتشم با ناصح خود بین که بی حاصل
زبان طعنه برمجنون ما در زاد نگشاید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ازین لیلی و شانم خاطر ناشاد نگشاید
به جز شیرین کسی بند از دل فرهاد نگشاید
هوش مصنوعی: نه عشق لیلی می‌تواند قلب مرا شاد کند و نه هیچ‌کس جز شیرین نمی‌تواند زخم دل فرهاد را التیام بخشد.
چمن از دل گشایانست اما بر دل بلبل
که دارد قید گل از سنبل و شمشاد نگشاید
هوش مصنوعی: چمن زیبایی و طراوتی دارد، اما برای بلبل که به گل وابسته است، دل‌های پر از عشق و امید را نمی‌تواند آزاد کند. دل بلبل با عشق به گل و زیبایی‌های دیگر درگیر است و نمی‌تواند به راحتی از این قیدها آزاد شود.
رگ باریک جانم خود به مژگان سیه بگشا
که بیمار تو را این مشکل از فصاد نگشاید
هوش مصنوعی: عزیزم، با ناز چشمانت به من زندگی ببخش تا از درد و رنجی که دارم رهایی یابم، زیرا بیماری من به خاطر دوری توست و تنها تو می‌توانی مرا درمان کنی.
نخواهی داد اگر داد کسی رخ بر کسی منما
که دیگر دادخواهان را رگ فریاد نگشاید
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو یاری نرساند و از تو روی برگرداند، تو نیز به دیگران کمک نکن و فریادشان را پاسخ نده. این کار سبب می‌شود که آن‌ها نیز از خواسته‌هایشان ناامید شوند.
تو ای دل چون به بسمل لایقی بگذر ز آزادی
که بند از گردن صیدی چنین صیاد نگشاید
هوش مصنوعی: ای دل، اگر به حقیقت در نظر بگیری، بهتر است که از آزادی دست بکشی؛ چرا که شکارچی‌ای چون این، هرگز اجازه نمی‌دهد که صیدی از بند رهایی یابد.
بزور دست و پائی بندهٔ خود را دگر بگشا
که روزی راه طعن بندهٔ آزاد نگشاید
هوش مصنوعی: به زور، تلاش کن تا دست و پای من را باز کنی، زیرا روزی خواهد آمد که فرصت انتقاد از بنده‌ای آزاد برایت مهیا نخواهد شد.
ز آه من گشادی بر در آن دل نشد پیدا
دلی کز سنگ بادش لاجرم از باد نگشاید
هوش مصنوعی: از ناله‌های من، در آن دل گشایشی ایجاد نشد. دلی که به سنگ سختی شبیه است، به یقین از هیچ بادی باز نخواهد شد.
گشاد درد زین کاخ از درون جستم ندا آمد
که از بیرون در این خانه گر بگشاد نگشاید
هوش مصنوعی: از درون این کاخ، هنگام درد و رنج به دنبال راهی بودم. ندا به من گفت که حتی اگر در را از بیرون باز کنی، باز هم در این خانه هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.
بگو ای محتشم با ناصح خود بین که بی حاصل
زبان طعنه برمجنون ما در زاد نگشاید
هوش مصنوعی: بگو ای شخص آگاه، به نصیحت کننده‌ات بگو که گفتن طعنه‌ها بر دیوانه‌ ما هیچ ثمری ندارد و او را از مشکلاتش رهایی نمی‌بخشد.

حاشیه ها

1397/05/02 01:08
شقایق عسگری

چه تضاد و تشابه جالبی داره بیت 3 این غزل با این بیت از حافظ
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم