گنجور

شمارهٔ ۲۴

جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا
بگذار ای طبیب زمانی باو مرا
زین تب چنان ره نفسم تنگ شد که هیچ
جز آب تیغ او نرود در گلو مرا
آن بلبلم که جلوهٔ آتش گل من است
در دام آرزو نکشد رنگ و بو مرا
از طره دو تا به دو زنجیر بسته است
چون شیر وحشی آن بت زنجیر مو مرا
خوی بد است مائدهٔ حسن را نمک
زین جاست حرص دیدن آن تندخو مرا
ذرات من ز مهر تو خالی نمی‌شوند
گر ذره ذره میکنی ای فتنه‌جو مرا
در عاشقی مرا چه گنه کافریدگار
خود آفریده عاشق روی نکو مرا
اقبال محتشم که چو طبعش بلند بود
افراخت سر به سجدهٔ آن خاک کو مرا
تا آمدم به سجدهٔ سلمان جابری
ناید به کس دگر سر همت فرو مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا
بگذار ای طبیب زمانی باو مرا
هوش مصنوعی: مرا به حال خود رها کن و بگذار در این شرایط سخت از عشق و آرزوهایم بگویم، چون جانم به لب رسیده و به یارم هزاران آرزو دارم. ای پزشک، کمی با من وقت بگذران و به حرف‌هایم گوش بده.
زین تب چنان ره نفسم تنگ شد که هیچ
جز آب تیغ او نرود در گلو مرا
هوش مصنوعی: از شدت عشق و احساسی که دارم، به‌قدری نفس‌ام تنگ شده که هیچ چیزی جز آب تیغ او نمی‌تواند به گلویم وارد شود.
آن بلبلم که جلوهٔ آتش گل من است
در دام آرزو نکشد رنگ و بو مرا
هوش مصنوعی: آن بلبل که زیبایی و جاذبه‌اش به‌خاطر گل من است، نمی‌تواند در دام آرزوهایم رنگ و عطر خاصی به من بدهد.
از طره دو تا به دو زنجیر بسته است
چون شیر وحشی آن بت زنجیر مو مرا
هوش مصنوعی: این شعر به تصویری از زیبایی و جذابیت یک معشوق اشاره دارد. معشوقی که موهایش مانند زنجیری زیبا به هم بسته شده است و به تندی و وحشیگری شیر نشان می‌دهد. شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به این زیبایی و قدرتی که از این وجود می‌گیرد، سخن می‌گوید.
خوی بد است مائدهٔ حسن را نمک
زین جاست حرص دیدن آن تندخو مرا
هوش مصنوعی: خوی بد مانند نمکی است بر سفره زیبایی، از این رو، طمع و حرص من برای دیدن آن آدم تندخو افزایش یافته است.
ذرات من ز مهر تو خالی نمی‌شوند
گر ذره ذره میکنی ای فتنه‌جو مرا
هوش مصنوعی: بند بند وجود من از عشق و محبت تو پر شده است و حتی اگر تو من را ذره ذره و کوچک کوچک تقسیم کنی، باز هم نمی‌توانم از این عشق و محبت خالی شوم.
در عاشقی مرا چه گنه کافریدگار
خود آفریده عاشق روی نکو مرا
هوش مصنوعی: در عشق من چه اشتباهی کرده‌ام، وقتی که خداوند خودم را با عشق به چهره زیبا خلق کرده است.
اقبال محتشم که چو طبعش بلند بود
افراخت سر به سجدهٔ آن خاک کو مرا
هوش مصنوعی: محتشم اقبال، که روح بلند و آزادش او را به عرش می‌برد، با افتخار سر خود را در مقابل آن خاک که به من تعلق دارد، به زمین می‌گذارد.
تا آمدم به سجدهٔ سلمان جابری
ناید به کس دگر سر همت فرو مرا
هوش مصنوعی: وقتی که به سجدهٔ سلمان جابری رفتم، دیگر هیچ کس نتوانست سر بلند کند و عزم من را از یاد ببرد.

حاشیه ها

1389/08/23 14:10
محمد عارفی

با سلام
دیوان اشعار محتشم در اختیار اینجانب نیست ولی فکر می کنم در بیت ششم(ذرات من....) در مصرع اول مهر دوم اضافی است.همچنین فکر می کنم در مصرع دوم "ای فتنه جو" صحیح باشد.
---
پاسخ: با تشکر، مطابق پیشنهاد شما «مهر» اضافی مصرع اول حذف شد و «از» با «ای» در مصرع دوم بیت یاد شده جایگزین شد.