گنجور

شمارهٔ ۲۳۷

دی صبح دم که عارض او بی‌نقاب بود
چیزی که در حساب نبود آفتاب بود
صد عشوه کرد لیک مرا زان میانه کشت
نازی که در میانهٔ لطف و عتاب بود
از دام غیر جسته ز پر کارئی که داشت
می‌آمد آرمیده و در اضطراب بود
در انتظار دردم بسمل شدم هلاک
با آن که در هلاک من او را شتاب بود
تا در اسیر خانه آن زلف بود غیر
من در شکنجه بودم و او در عذاب بود
در صد کتاب یک سخن از سر عشق نیست
گفتیم یک سخن که در آن صد کتاب بود
امشب کسی نماند که لطفی ندید ازو
جز محتشم که دیدهٔ بختش به خواب بود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دی صبح دم که عارض او بی‌نقاب بود
چیزی که در حساب نبود آفتاب بود
هوش مصنوعی: صبح زود، وقتی که چهره او بدون پوشش بود، چیزی که در محاسبات نیامده بود، خود آفتاب بود.
صد عشوه کرد لیک مرا زان میانه کشت
نازی که در میانهٔ لطف و عتاب بود
هوش مصنوعی: او تلاش زیادی برای جلب توجه من کرد، اما در میان همه آن زیبایی‌ها و نازها، همان ناز او باعث شد که دلم را بشکند.
از دام غیر جسته ز پر کارئی که داشت
می‌آمد آرمیده و در اضطراب بود
هوش مصنوعی: او از دامی که در آن گرفتار شده بود رها شده و با آرامش به سمت ما می‌آید، اما همچنان نگران و مضطرب است.
در انتظار دردم بسمل شدم هلاک
با آن که در هلاک من او را شتاب بود
هوش مصنوعی: در انتظار درد و رنج خود، به شدت آسیب دیده و حتی جان باخته‌ام، با این حال او که باعث هلاکت من شده، به نظر می‌رسد در این موضوع هیچ عجله‌ای ندارد.
تا در اسیر خانه آن زلف بود غیر
من در شکنجه بودم و او در عذاب بود
هوش مصنوعی: هنگامی که آن زلفِ زیبا در بند بود، من در عذاب و رنج در اسیر خانه‌اش بودم و او نیز در عذاب دیگری به سر می‌برد.
در صد کتاب یک سخن از سر عشق نیست
گفتیم یک سخن که در آن صد کتاب بود
هوش مصنوعی: در میان صد کتاب، تنها یک جمله از سر عشق پیدا نمی‌شود. ما یک جمله گفتیم که در آن معانی صد کتاب نهفته بود.
امشب کسی نماند که لطفی ندید ازو
جز محتشم که دیدهٔ بختش به خواب بود
هوش مصنوعی: امشب هیچ‌کس نیست که از محبت کسی بهره‌مند نشده باشد، جز محتشم که خواب بختش مانع دیدن این محبت‌ها شده است.