گنجور

شمارهٔ ۲۰۹

گه رفتن آن پری‌رو به وداع ما نیامد
شه حسن بود آری به در گدا نیامد
چو شنیدم از رقیبان خبر عزیمت او
دلم آن چنان ز جا شد که دگر به جا نیامد
چو ز مهر دستانم به سر آمدند کس را
ز خراب حالی من به زبان دعا نیامد
خبر من پریشان ببر ای صبا به آن مه
پس از آن بگو که مسکین ز پی‌ات چرا نیامد
ز قدم شکستگی بود و فتادگی که قاصد
به تو بی‌وفا فرستاد و خود از قفا نیامد
من خسته چون ز حیرت ندرم چو گل گریبان
که رسولی از تو سویم به جز از صبا نیامد
ز کجا شد آن صنم را سفر آرزو که هرگز
ز زمانه محتشم را به سر این بلا نیامد

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گه رفتن آن پری‌رو به وداع ما نیامد
شه حسن بود آری به در گدا نیامد
هوش مصنوعی: هر بار که آن دخترباز، با زیبایی‌اش از کنار ما می‌گذشت، هیچ‌وقت برای وداع و خداحافظی نزد ما نمی‌آمد. واقعاً، این زیبایی باید در دل پادشاهی می‌بود، اما حتی به در خانه‌ی گدا هم نیامد.
چو شنیدم از رقیبان خبر عزیمت او
دلم آن چنان ز جا شد که دگر به جا نیامد
هوش مصنوعی: وقتی از رقیبان خبر رفتن او را شنیدم، دلم آنقدر به درد آمد که دیگر نتوانستم در جایی آرام بگیرم.
چو ز مهر دستانم به سر آمدند کس را
ز خراب حالی من به زبان دعا نیامد
هوش مصنوعی: وقتی محبت و دوستی من به پایان رسید، هیچ کس نتوانست به خاطر بدحالی من از زبان دعا چیزی بگوید.
خبر من پریشان ببر ای صبا به آن مه
پس از آن بگو که مسکین ز پی‌ات چرا نیامد
هوش مصنوعی: ای باد صبا، خبر من را به آن ماه بگو و بگو که چرا آن مسکین به دنبالت نیامد.
ز قدم شکستگی بود و فتادگی که قاصد
به تو بی‌وفا فرستاد و خود از قفا نیامد
هوش مصنوعی: زیرا که قاصدی که به تو بی‌وفا فرستاده‌ام، خود به پشت سر نیامده و در نتیجه، راه را گم کرده و دچار لغزش شده است.
من خسته چون ز حیرت ندرم چو گل گریبان
که رسولی از تو سویم به جز از صبا نیامد
هوش مصنوعی: من از شدت حیرت خسته‌ام و نمی‌دانم چه بگویم، مانند گلی که دامنش را بگیرد. هیچ پیام‌آوری از تو به سوی من نیامده جز از طرف باد.
ز کجا شد آن صنم را سفر آرزو که هرگز
ز زمانه محتشم را به سر این بلا نیامد
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که آن معشوق زیبا و دلربا، از کجا به سفر آرزوها رفت که هیچ‌گاه از سختی‌ها و مشکلات زندگی بر فردی محترم و محتشم سایه نیفتاد. در واقع، شاعر به دوری و ناپایداری معشوق اشاره می‌کند و از عدم تجربه سختی‌های زندگی از سوی او می‌گوید.