گنجور

شمارهٔ ۲۰۸

دم جان دادن آن بت بر سرم با تیغ کین آمد
پس از عمری که آمد بر سر من این چنین آمد
ز قتلم شد پشیمان تا ز اندوهم برآرد جان
نه پنداری که رحمش بر من اندوهگین آمد
سخن‌چین عقده‌ای در کار ما افکنده پنداری
که باز آن بت گره بر ابرو و چین بر جبین آمد
ز دست مرگ خواهد یافت مرهم دردم آخر
ازو زخمی که بر دل از نگاه اولین آمد
سکون در خاک آدم کی گذارد عالم آشوبی
که هر جا پانهاد از ناز جنبش در زمین آمد
ز سیلاب اجل هرگز نیامد بر بنای جان
شکستی کز هوای آن صنم در کار دین آمد
تو زین سان محتشم نومید چون هستی اگر ناگه
بشارت در رساند قاصدی کان نازنین آمد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دم جان دادن آن بت بر سرم با تیغ کین آمد
پس از عمری که آمد بر سر من این چنین آمد
هوش مصنوعی: لحظه‌ی جان دادن آن معشوق با تهمت و کینه به سرم نزدیک شد، بعد از عمری که او با زیبایی‌اش بر سرم سایه افکنده بود، حالا این‌طور ناگهان ظاهر شد.
ز قتلم شد پشیمان تا ز اندوهم برآرد جان
نه پنداری که رحمش بر من اندوهگین آمد
هوش مصنوعی: از کشته شدنم او پشیمان شد، تا روح من از غم آزاد شود. نپندار که رحمش به حال من که اندوهگین هستم، آمده است.
سخن‌چین عقده‌ای در کار ما افکنده پنداری
که باز آن بت گره بر ابرو و چین بر جبین آمد
هوش مصنوعی: کسی که در مورد ما صحبت کرده، به گونه‌ای ما را در نظر دیگران خراب کرده که انگار دوباره آن معشوق با ابروهای کمانی و چهره‌ای پر از دقت و جذابیت به ما مراجعه کرده است.
ز دست مرگ خواهد یافت مرهم دردم آخر
ازو زخمی که بر دل از نگاه اولین آمد
هوش مصنوعی: انسان در نهایت از مرگ درمان دردهایش را خواهد یافت و زخم‌هایی که از نگاه نخستین به دلش رسیده، ممکن است در برابر آن مرهمی پیدا کند.
سکون در خاک آدم کی گذارد عالم آشوبی
که هر جا پانهاد از ناز جنبش در زمین آمد
هوش مصنوعی: آدم وقتی در خاک آرام می‌گیرد، چطور می‌تواند به عالم بی‌نظمی و آشفتگی پایان دهد؟ هر جا که پا می‌گذارد، به خاطر ناز و لطافت خود، جنبشی در زمین ایجاد می‌کند.
ز سیلاب اجل هرگز نیامد بر بنای جان
شکستی کز هوای آن صنم در کار دین آمد
هوش مصنوعی: هرگز از طوفان مرگ، بر پایه‌های جان آسیب و فروپاشی نیامد، زیرا به خاطر عشق آن معشوق، در دینی که داشتم، به زحمت افتادم.
تو زین سان محتشم نومید چون هستی اگر ناگه
بشارت در رساند قاصدی کان نازنین آمد
هوش مصنوعی: اگر تو این‌گونه دلخور و ناامید هستی، چگونه است که اگر ناگهان کسی خبری خوش بیاورد و بگوید که آن معشوق زیبا به نزد تو آمده، دلت شاد نخواهد شد؟

حاشیه ها

1399/12/07 06:03
مصطفی محبی

فکر میکنم مصرع اول این طوری باشه که: « دم جان دادن...»

1399/12/07 06:03
مصطفی محبی

دربین یکی مونده به آخر هم باید این طوری باشه:« در سیلاب...»