گنجور

شمارهٔ ۲۰۷

کمان ناز به زه نازنین سوار من آمد
شکار دوست بت آدمی شکار من آمد
جهان دل و جان می‌رود به باد که دیگر
جهان بهم زده سلطان کامکار من آمد
چو افتاب که از ابر ناگهان بدر آید
سوار رخش برون رانده از غبار من آمد
شد آرمیده سوار سمند و آخر جولان
فکنده زلزله در جان بی‌قرار من آمد
سترده داد بلاکار زاریان بلا را
به لشگر عجبی وقت کارزار من آمد
ز پیش راه مرو محتشم که بهر عذابت
سر از خمار گران مست پر خمار من آمد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کمان ناز به زه نازنین سوار من آمد
شکار دوست بت آدمی شکار من آمد
هوش مصنوعی: یک کمان زیبا و دلنشین به دست سوار من آمد، و شکار من، که دوست و محبوب من است، به مانند یک بت جذاب و دلربا به دام من افتاد.
جهان دل و جان می‌رود به باد که دیگر
جهان بهم زده سلطان کامکار من آمد
هوش مصنوعی: دنیا و همه احساسات و زندگی‌ام به باد می‌رود، چون سلطان موفق من به وجود آمده است و همه چیز را به هم ریخته است.
چو افتاب که از ابر ناگهان بدر آید
سوار رخش برون رانده از غبار من آمد
هوش مصنوعی: مانند آفتابی که ناگهان از پشت ابرها بیرون می‌آید، من نیز با شجاعت و آرامش بر اسب خود سوار شده‌ام و از غبارها عبور می‌کنم.
شد آرمیده سوار سمند و آخر جولان
فکنده زلزله در جان بی‌قرار من آمد
هوش مصنوعی: سوار بر اسبش آرام نشسته و در انتها، زلزله‌ای در دل بی‌قرار من به وجود آورده است.
سترده داد بلاکار زاریان بلا را
به لشگر عجبی وقت کارزار من آمد
هوش مصنوعی: در زمانی که کارزار به اوج خود رسیده بود، درد و رنج کسانی که گرفتار بلا بودند به طرز عجیبی نمایان شد و من هم در این میدان حضور یافتم.
ز پیش راه مرو محتشم که بهر عذابت
سر از خمار گران مست پر خمار من آمد
هوش مصنوعی: ای محتشم، از جلوی راهم نرو، زیرا به خاطر عذابت، سرم از شدت خماری سنگین و مدهوشی به سوی تو آمده است.