شمارهٔ ۲۰۲
هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد
خستهٔ من نیم جانی داشت احوالش چه شد
هیچ میپرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه
میرسید و نامهای میبود بربالش چه شد
هیچ کلک فکر میرانی بر این کان خسته را
جان نالان خود برآمد جسم چون نالش چه شد
در ضمیرت هیچ میگردد که پار افتادهای
مرغ روحش گرد من میگشت امسالش چه شد
پیش چشمت هیچ میگردد که در دشت خیال
آهوی من بود مجنونی به دنبالش چه شد
پیش دستت چاکری استاده بد آخر ببین
مرگ افکندش ز پا غم کرد پامالش چه شد
ملک عیش محتشم یا رب چرا شد سرنگون
گشت بختش واژگون برگشت اقبالش چه شد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد
خستهٔ من نیم جانی داشت احوالش چه شد
هوش مصنوعی: میپرسی از من که چه بر سر آن اسیر آوردم، در حالی که خودم به شدت خستهام و حال او را نمیدانم.
هیچ میپرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه
میرسید و نامهای میبود بربالش چه شد
هوش مصنوعی: آیا میپرسی که آن پرنده که گاهی از سرزمینی میآمد و نامهای بر بالهایش بود، اکنون چه بر سرش آمد؟
هیچ کلک فکر میرانی بر این کان خسته را
جان نالان خود برآمد جسم چون نالش چه شد
هوش مصنوعی: هیچ ترفند و نیرنگی نمیتواند این دل خسته را آرام کند. جان نالهزن من از جسمی که چون نالهاش میکند، برمیآید.
در ضمیرت هیچ میگردد که پار افتادهای
مرغ روحش گرد من میگشت امسالش چه شد
هوش مصنوعی: در درون و ضمیر تو هیچ خبری نیست، آیا این مرغ روح که روزی دور من میچرخید، اکنون به کجا رفته و چرا دیگر خبری از آن نیست؟
پیش چشمت هیچ میگردد که در دشت خیال
آهوی من بود مجنونی به دنبالش چه شد
هوش مصنوعی: در جلوی چشمانت هیچچیز نمیگذرد، در دشت خیال من فقط یک آهو وجود داشت و مرا مجنون کرده بود؛ اما نمیدانم چه بر سر آن آهو آمد.
پیش دستت چاکری استاده بد آخر ببین
مرگ افکندش ز پا غم کرد پامالش چه شد
هوش مصنوعی: پهلویت کسی است که در خدمت توست و حالا ببین که مرگ او را به زمین انداخته و غم او را نابود کرده است.
ملک عیش محتشم یا رب چرا شد سرنگون
گشت بختش واژگون برگشت اقبالش چه شد
هوش مصنوعی: چرا خوشی و سعادت محتشم از دست رفت؟ چه اتفاقی برای بخت و اقبال او افتاده که همه چیز به بدی تغییر کرده است؟
حاشیه ها
1395/04/28 07:06
امیر
مصراع آخر را چیزی افتاده است.

محتشم کاشانی