گنجور

شمارهٔ ۱۹۵

به وجود پاکت شه من ز بدان گزندی نرسد
به تو دود آهی مه من ز نیازمندی نرسد
سم توسنت کز همه رو شد سجده فرمای بتان
نرسد به جائی که بر آن سر بلندی نرسد
چو به قصر تو کسی نگرد سر کنگران
ز جفا به جائی بر سلطان که به آن کمندی نرسد
میلت در آئین جفا چه بلاست ای سرو که تو را
نرسد به خاطر ستمی که به مستمندی نرسد
عجبست بسیار عجب که رسد به بالین طرب
سر من که در ره طلب به مستمندی نرسد
من و گریهٔ تلخی چنین چه عجب گر از تلخی این
به لب من غصه گزین لب نوشخندی نرسد
شده محتشم تا ز جنون ز حصار قرب تو برون
نرود زمانی که بر آن ز زمانه بندی نرسد

اطلاعات

وزن: متفاعلن مفتعلن متفاعلن مفتعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به وجود پاکت شه من ز بدان گزندی نرسد
به تو دود آهی مه من ز نیازمندی نرسد
هوش مصنوعی: وجود تو پاک و بی‌گناه است و هیچ آسیبی از بدی‌ها به تو نخواهد رسید؛ همچنین، به خاطر نیاز من هیچ ناراحتی و غمی به تو نمی‌رسد.
سم توسنت کز همه رو شد سجده فرمای بتان
نرسد به جائی که بر آن سر بلندی نرسد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر کسی به مقام و مرتبه‌ای بالاتر از دیگران دست یابد، نمی‌تواند به دیگران به گونه‌ای سجده کند که به آن مرتبه نزدیک شود. در واقع، کسی که در اوج است، نمی‌تواند به تملق و ستایش دیگران بپردازد.
چو به قصر تو کسی نگرد سر کنگران
ز جفا به جائی بر سلطان که به آن کمندی نرسد
هوش مصنوعی: وقتی کسی به قصر تو نزدیک نمی‌شود، از زحمات و سختی‌ها به جایی نمی‌رسد که بتواند به سلطنت تو آسیب بزند یا تو را تحت تاثیر قرار دهد.
میلت در آئین جفا چه بلاست ای سرو که تو را
نرسد به خاطر ستمی که به مستمندی نرسد
هوش مصنوعی: عشق و خواسته‌های تو در راه ظلم و ستم چقدر سخت و دردآور است ای سرو. تو به خاطر زحمتی که به کسی که در تنگنا و نیاز است نمی‌رسی، واقعاً در افکار و احساساتت چه بلایی وجود دارد.
عجبست بسیار عجب که رسد به بالین طرب
سر من که در ره طلب به مستمندی نرسد
هوش مصنوعی: تعجب‌آور است که در لحظه‌های خوشی و شادی، من که در تلاش برای رسیدن به مطلوب خود هستم، به حالتی از سرمستی نخواهم رسید.
من و گریهٔ تلخی چنین چه عجب گر از تلخی این
به لب من غصه گزین لب نوشخندی نرسد
هوش مصنوعی: من و صدای گریه‌ای تلخ، چه تعجبی دارد اگر از این تلخی غم به لب من نمی‌رسد، ولی لبخند شیرین به من نمی‌دهد.
شده محتشم تا ز جنون ز حصار قرب تو برون
نرود زمانی که بر آن ز زمانه بندی نرسد
هوش مصنوعی: محتشم به خاطر عشق و دیوانگی‌اش نمی‌تواند از دوری تو و حصار محبتت جدا شود، و این جدایی تا زمانی که تقدیر به او اجازه ندهد، ادامه خواهد داشت.

حاشیه ها

1400/10/31 11:12
همیرضا

دوستان وزن‌شناس اگر می‌توانند در مورد وزن این غزل کمک کنند.