گنجور

شمارهٔ ۱۹۳

چو عشق کوس سکون از گران عیاری زد
قرار خیمه با صحرای بی‌قراری زد
دو روز ماند عیار حضور قلب درست
ز اصل سکه چو برنقد کامکاری زد
خوش آن نگار که چون کار و بار حسن آراست
حجاب در نظرش دم ز پرده داری زد
نخست بر سر من تاخت هر شکار انداز
که بر سمند جفا طبل جان شکاری زد
به دست مرحمتش کار مرهم آسان است
کسی که بر دل من این خدنگ کاری زد
نرفت ناقه لیلی به خود سوی مجنون
کز آن طرف کشش دست در عماری زد
نبرد بار به منزل چو محتشم ز جفا
کسی که پیش رخت لاف پرده‌داری زد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو عشق کوس سکون از گران عیاری زد
قرار خیمه با صحرای بی‌قراری زد
هوش مصنوعی: وقتی عشق به دل آرامش می‌بخشد، چادر خیمه را در بیابان ناامنی و بی‌قراری برپا می‌کند.
دو روز ماند عیار حضور قلب درست
ز اصل سکه چو برنقد کامکاری زد
هوش مصنوعی: دو روزی که در آن انسان با قلبی حاضر و متمرکز باشد، به مانند سکه‌ای اصل است که در برابر چالش‌ها و کارهای زندگی، ارزش و کیفیت خود را نشان می‌دهد.
خوش آن نگار که چون کار و بار حسن آراست
حجاب در نظرش دم ز پرده داری زد
هوش مصنوعی: خوشا زیبایی که وقتی کارهای خوبش را مرتب می‌کند، حجاب خود را به گونه‌ای می‌زند که انگار می‌خواهد از پرده‌داری سخن بگوید.
نخست بر سر من تاخت هر شکار انداز
که بر سمند جفا طبل جان شکاری زد
هوش مصنوعی: ابتدا هر شکارچی در کمین من قرار گرفت و همانطور که بر اسب ستمگری می‌تازد، با صدای طبل شکار به جانم حمله‌ور شد.
به دست مرحمتش کار مرهم آسان است
کسی که بر دل من این خدنگ کاری زد
هوش مصنوعی: با لطف و مرحمت او، درمان دردهایم آسان است، چون کسی که به دل من این تیر زخم‌زن را زد.
نرفت ناقه لیلی به خود سوی مجنون
کز آن طرف کشش دست در عماری زد
هوش مصنوعی: ناقه‌ ی لیلی به سمت مجنون نرفت چون از طرف دیگر، کشش او باعث شد که دستش به دیوار بخورد.
نبرد بار به منزل چو محتشم ز جفا
کسی که پیش رخت لاف پرده‌داری زد
هوش مصنوعی: وقتی که بار به منزل می‌رسد، هیچ کسی نمی‌تواند جلوی پیوستگی و زیبایی او را بگیرد، همان‌طور که محتشم با جفا و ظلمی که دید، نتوانست از زیبایی‌ها و شکوه پیش‌رویش بکاهد.