شمارهٔ ۱۸
گر بهم میزدم امشب مژهٔ پر نم را
آب میبرد به یک چشم زدن عالم را
سوز دیرینهام از وصل نشد کم چه کنم
که اثر نیست درین داغ کهن مرهم را
آن پری چهره مگر دست بدارد از جور
ورنه بر باد دهد خاک بنیآدم را
ای تو را شیردلی در خم هر موی به بند
قید هر صید مکن زلف خم اندر خم را
بنشین در حرم خاص دل ای دوست که من
دور دارم ز رخت دیدهٔ نامحرم را
باددر بزم غمم نشهای از درد نصیب
که در آن نشئه ز شادی نشناسم غم را
خواهی اکسیر بقا محتشم از دست مده
ساغر دم به دم و ساقی عیسی دم را
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر بهم میزدم امشب مژهٔ پر نم را
آب میبرد به یک چشم زدن عالم را
هوش مصنوعی: اگر امشب به هم میزدم مژههای پر از اشک را، در یک چشم بر هم زدن، کل دنیا را آب میبرد.
سوز دیرینهام از وصل نشد کم چه کنم
که اثر نیست درین داغ کهن مرهم را
هوش مصنوعی: درد و رنجی که سالها در دل دارم با وصال محبوب کمتر نشده است. چه کنم که هیچ نشانهای از بهبود در این زخم قدیمی وجود ندارد و مرهمی بر آن تأثیری ندارد.
آن پری چهره مگر دست بدارد از جور
ورنه بر باد دهد خاک بنیآدم را
هوش مصنوعی: اگر آن موجود زیبا از ستم و ظلم دست برندارد، خاک آدمی را به نابودی میکشاند و به باد میدهد.
ای تو را شیردلی در خم هر موی به بند
قید هر صید مکن زلف خم اندر خم را
هوش مصنوعی: عزیزم، تو که با دل شیر و شجاعت خود، موهایت را درهم پیچیدهای، بگذار آزاد باشند و در دامهای عشق گرفتار نشوند. زلفهای خمیدهات را از قید و بند آزاد کن و بگذار زیباییات به طبیعت خود ادامه دهد.
بنشین در حرم خاص دل ای دوست که من
دور دارم ز رخت دیدهٔ نامحرم را
هوش مصنوعی: ای دوست، در مکان ویژهای از دل نشستهای، چرا که من نمیخواهم چشم نامحرمی به چهرهات بیفتد.
باددر بزم غمم نشهای از درد نصیب
که در آن نشئه ز شادی نشناسم غم را
هوش مصنوعی: در مجالس غم من، نسیم بادی نمیوزد که من در آن حالت نشئه، از شادی به قدری غرق هستم که نمیتوانم غم را بشناسم.
خواهی اکسیر بقا محتشم از دست مده
ساغر دم به دم و ساقی عیسی دم را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به جاودانگی و بقا دست پیدا کنی، هیچگاه ساغر را از دست نده و هر لحظه از هدیههای زندگی بهرهمند شو.