گنجور

شمارهٔ ۱۷۱

به پیش اختر حسن تو مهر تاب ندارد
جهان به دور تو حاجت به آفتاب ندارد
زمام کشتی دل تا کسی نداده به عشقت
خبر ز جنبش دریای اضطراب ندارد
نماند کس که به خواب جنون نرفت ز چشمت
جز آن که عقل به ذاتش گمان خواب ندارد
به هرزه چند نهفتن رخی که شعشعهٔ آن
نهفتگی ز نظرها به صد حجاب ندارد
میان چشم من و روی اوست صحبت گرمی
که تاب گرمی آن پردهٔ حجاب ندارد
جهان عشق چه بی قید عالمی است که آنجا
شه جهان ز گدای در اجتناب ندارد
بر آستانهٔ حکم ایاز هیچ غلامی
سر نیاز چو محمود کامیاب ندارد
شنیدم آمده صبر از پی تسلی ات ای دل
بگو دمی بنشیند اگر شتاب ندارد
مگر ندیده‌ای اندر صف نظار گیانم
که در کمان نگهت ناوک عتاب ندارد
بهشت وصل توام کشت ز اختلاط رقیبان
من و فراق تو کان دوزخ این عذاب ندارد
سئوالهاست ز رازم رقیب پرده در تو را
که گر سکوت نورزد یکی جواب ندارد
به پرسش سگ خویش آمدی و یافت حیاتی
اگر به کعبه روی آن قدر ثواب ندارد
قدم دریغ مدار از سرم که جز تو طبیبی
دوای محتشم خسته خراب ندارد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به پیش اختر حسن تو مهر تاب ندارد
جهان به دور تو حاجت به آفتاب ندارد
هوش مصنوعی: تو زیبایی تو آن‌قدر درخشان است که خورشید هم به دور تو نمی‌تواند بچرخد و نیازی به تابش آن ندارد.
زمام کشتی دل تا کسی نداده به عشقت
خبر ز جنبش دریای اضطراب ندارد
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی از عشق تو باخبر نشده است، دل من کنترل کشتی خود را در دست ندارد و آرامش ندارد.
نماند کس که به خواب جنون نرفت ز چشمت
جز آن که عقل به ذاتش گمان خواب ندارد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نیست که در خواب عشق و دیوانگی تو غرق نشود، جز کسی که طبیعتش چنان هست که عقل او هرگز خواب نمی‌بیند.
به هرزه چند نهفتن رخی که شعشعهٔ آن
نهفتگی ز نظرها به صد حجاب ندارد
هوش مصنوعی: به خاطر چند روزی نمی‌توانیم زیبایی ظاهری کسی را پنهان کنیم، زیرا درخشش و جذابیت او به قدری قوی است که حتی با وجود موانع و حجاب‌های زیاد، نتوانسته‌است از نگاه‌ها دور بماند.
میان چشم من و روی اوست صحبت گرمی
که تاب گرمی آن پردهٔ حجاب ندارد
هوش مصنوعی: بین چشمان من و چهره او گفت و گویی دلنشین وجود دارد که تحمل گرمای آن، از پشت پرده حجاب ممکن نیست.
جهان عشق چه بی قید عالمی است که آنجا
شه جهان ز گدای در اجتناب ندارد
هوش مصنوعی: دنیای عشق چقدر آزاد و بی‌قید و شرط است! در این دنیا، پادشاه محبوبی که همه او را می‌شناسند، از گدایان و انسان‌های نادار دوری نمی‌کند.
بر آستانهٔ حکم ایاز هیچ غلامی
سر نیاز چو محمود کامیاب ندارد
هوش مصنوعی: در نزد ایاز، هیچ غلامی نمی‌تواند مانند محمود به موفقیت و کامیابی دست یابد.
شنیدم آمده صبر از پی تسلی ات ای دل
بگو دمی بنشیند اگر شتاب ندارد
هوش مصنوعی: شنیدم که صبر برای آرامش تو آمده، ای دل! بگو آیا لحظه‌ای بی‌دردسر نشسته است، اگر شتابی ندارد؟
مگر ندیده‌ای اندر صف نظار گیانم
که در کمان نگهت ناوک عتاب ندارد
هوش مصنوعی: آیا ندیده‌ای که در میان صف تماشاگران من، نگاه تو چنان تند و بی‌رحم است که هیچ تیر عتاب و سرزنشی نمی‌تواند با آن برابری کند؟
بهشت وصل توام کشت ز اختلاط رقیبان
من و فراق تو کان دوزخ این عذاب ندارد
هوش مصنوعی: بهشت وصال تو از درد جدایی و رقابت دیگران برای من به وجود آمده است، زیرا این جدایی برای من از هر عذابی بدتر است.
سئوالهاست ز رازم رقیب پرده در تو را
که گر سکوت نورزد یکی جواب ندارد
هوش مصنوعی: پرسش‌ها از راز من در دل رقیب است، و اگر تو سکوت کنی، هیچ کس نمی‌تواند به آن پاسخ دهد.
به پرسش سگ خویش آمدی و یافت حیاتی
اگر به کعبه روی آن قدر ثواب ندارد
هوش مصنوعی: اگر به پرسش دوست خود پاسخ بدهی و از او زندگی و وجودی را بیابی، عبادت در کعبه به اندازه‌ی آن ارزش ندارد.
قدم دریغ مدار از سرم که جز تو طبیبی
دوای محتشم خسته خراب ندارد
هوش مصنوعی: از توجه و محبت تو دریغ نکن، زیرا هیچ‌کس جز تو نیست که درمانی برای دردهای عمیق و زخم‌های دل من داشته باشد.