گنجور

شمارهٔ ۱۴۲

دادم از دست برون دامن دلبر به عبث
به گمانهای غلط رفتم از آن در به عبث
چهرهٔ عصمت او یافت تغییر به دروغ
مشرب عشرت من گشت مکدر به عبث
تیره گشت آینهٔ پاکی آن مه به خلاف
شد سیه روز من سوخته اختر به عبث
بود در قبضهٔ تسخیر من اقلیم وصال
ناکهان باختم آن ملک مسخر به عبث
وصل هر نقد که در دامن امیدم ریخت
من بی صرفه تلف ساختم اکثر به عبث
جامهٔ هجر که بر قامت صبر است دراز
بر قد خویش بریدم من ابتر به عبث
محتشم گر نشد آشفته دماغت ز جنون
به چه دادی ز کف آن زلف معنبر به عبث

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دادم از دست برون دامن دلبر به عبث
به گمانهای غلط رفتم از آن در به عبث
هوش مصنوعی: من دامن محبوبم را به آسانی از دست دادم و بیهوده با فکرهای اشتباه خود به آنجا رفتم.
چهرهٔ عصمت او یافت تغییر به دروغ
مشرب عشرت من گشت مکدر به عبث
هوش مصنوعی: چهرهٔ معصومیت او دگرگون شد و به خاطر دروغ من، لذتم به بیهوده‌ای تیره گشت.
تیره گشت آینهٔ پاکی آن مه به خلاف
شد سیه روز من سوخته اختر به عبث
هوش مصنوعی: آینهٔ پاکی آن ماه تیره و تار شد و روزهای شوم من هیچ‌گاه بهبود نیافت و تلاش‌هایم بی‌فایده بود.
بود در قبضهٔ تسخیر من اقلیم وصال
ناکهان باختم آن ملک مسخر به عبث
هوش مصنوعی: در اختیار من بود سرزمین وصال، اما ناگهان آن ملک را بی‌فایده از دست دادم.
وصل هر نقد که در دامن امیدم ریخت
من بی صرفه تلف ساختم اکثر به عبث
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دامن امیدم به دست آوردم، بیهوده و بی‌ثمر صرف کردم و بیشتر آن را تلف کردم.
جامهٔ هجر که بر قامت صبر است دراز
بر قد خویش بریدم من ابتر به عبث
هوش مصنوعی: من لباس جدایی را که بر قامت صبر بُزرگ شده بود، با قد خودم بُریدم؛ اما این کار بیهوده و بی‌فایده بود.
محتشم گر نشد آشفته دماغت ز جنون
به چه دادی ز کف آن زلف معنبر به عبث
هوش مصنوعی: اگر محتشم دیوانه نشد و از عشق آشفته نگشت، پس چرا به سادگی زلف زیبای او را بیهوده از دست دادی؟

حاشیه ها

1395/11/03 15:02
امیرحسین مطلق

در بیت دوم «تغیر» (بر وزن تفکر) درست است نه «تغییر» (بر وزن تکبیر)