شمارهٔ ۱۴۰
زهی گشوده کمند بلا سلاسل مویت
مهی نبوده بر اوج علا مقابل رویت
خوشم به لطف سگ درگهت که در شب محنت
رهی نموده ز روی وفا به سایل کویت
طرب فزا شده دشت جنون که خاک من آنجا
بباد رفته ز سم سمند بادیه پویت
رواج مشگ ختن چون بود که هست صبا را
هزار نافه گشائی ز جعد غالیه بویت
نهان ز غیر حدیث صبا بپرس خدا را
دمی که آید ازین ناتوان خسته به سویت
اگر به زلف تو بستم دلی مرنج که هر سو
یکی نه صد دل دیوانه بسته است به مویت
مرا چه غم که دل خسته رام شد به غم تو
درین غمم که مبادا شود رمیده ز خویت
تو دست برده به چوگان و خلق بهر تماشا
ز هر طرف سوی میدان به سر دویده چو گویت
وصال اگر طلبد محتشم بس این که بر آن کو
دمی برآئی و بیند ز دور روی نکویت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی گشوده کمند بلا سلاسل مویت
مهی نبوده بر اوج علا مقابل رویت
هوش مصنوعی: ای کاش که گرفتار این معضل و گرفتاری به زنجیر موهای تو نبوده و در اوج زیبایی تو، در برابر چشمانت قرار میگرفت.
خوشم به لطف سگ درگهت که در شب محنت
رهی نموده ز روی وفا به سایل کویت
هوش مصنوعی: به لطف مهربانی سگ درگاه تو خوشحالم، زیرا در شبهای سختی و درد، با وفاداریاش راهی را به سوی کوی تو نشان داده است.
طرب فزا شده دشت جنون که خاک من آنجا
بباد رفته ز سم سمند بادیه پویت
هوش مصنوعی: در دشت جنون، شادی و سرور حاکم شده است، چرا که خاک من در آنجا به سبب قدمهای تو در باد پخش شده است.
رواج مشگ ختن چون بود که هست صبا را
هزار نافه گشائی ز جعد غالیه بویت
هوش مصنوعی: بوی خوش مشکی که از ختن میآید، چگونه میتواند باشد در حالی که صبا (باد) هزار رشته از موهای خوشگلت را بهدست میآورد و به عطر غالیه (عطر خاص) تو میافشاند؟
نهان ز غیر حدیث صبا بپرس خدا را
دمی که آید ازین ناتوان خسته به سویت
هوش مصنوعی: در زمانهایی که پرواز نسیم صبحگاهی را احساس میکنی، به یاد خدا باش و از او بخواه که در لحظهای که این موجود ناتوان و خسته به سوی تو میآید، یاریام کند.
اگر به زلف تو بستم دلی مرنج که هر سو
یکی نه صد دل دیوانه بسته است به مویت
هوش مصنوعی: اگر دل خود را به زلف تو سپردهام، ناراحت نشو؛ چرا که در هر طرف، نه یک نفر بلکه صدها دیوانه درگیر زیباییهای تو هستند.
مرا چه غم که دل خسته رام شد به غم تو
درین غمم که مبادا شود رمیده ز خویت
هوش مصنوعی: مرا چه نگرانی است از اینکه دل خستهام به خاطر غم تو دچار ناراحتی است؛ فقط نگرانم که مبادا دل من از محبت و یاد تو دور شود.
تو دست برده به چوگان و خلق بهر تماشا
ز هر طرف سوی میدان به سر دویده چو گویت
هوش مصنوعی: تو با تمام توان به بازی چوگان مشغولی و مردم از هر سو برای تماشای تو به میدان آمدهاند و مانند گروهی از شغالها به دور تو میدوند.
وصال اگر طلبد محتشم بس این که بر آن کو
دمی برآئی و بیند ز دور روی نکویت
هوش مصنوعی: اگر وصل معشوق را بخواهی، کافی است که یک لحظه به کوی او قدم بگذاری و از دور چهره زیبایت را ببینی.