گنجور

شمارهٔ ۱۳۴

چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت
نی نی عقابی آمد و صیدی ربود و رفت
آن آفتاب کشور خوبی چو ماه نو
ظرف مرا به آن می تند آزمود و رفت
نقش دگر بتان که نمی‌رفت از نظر
آن بت به نوک خنجر مژگان زدود ورفت
تیری که در کمان توقف کشیده داشت
وقت وداع بر دل ریشم گشود و رفت
حرفی که در حجاب ز گفت و شنود بود
آخر به رمز گفت و به ایما شنود و رفت
از بهر پای بوس وداعی که روی داد
رویم هزار مرتبه بر خاک سود و رفت
افروخت آخر از نگه گرم آتشی
در محتشم نهفته برآورد دود و رفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت
نی نی عقابی آمد و صیدی ربود و رفت
هوش مصنوعی: یک شترقو در دشت به سرعت آمد و با هنرنمایی خود چند لحظه‌ای خود را نشان داد و سپس رفت. در حالی که یک تخته پرنده هم به دنبال شکارش آمد و او هم به آرامی ناپدید شد.
آن آفتاب کشور خوبی چو ماه نو
ظرف مرا به آن می تند آزمود و رفت
هوش مصنوعی: خورشید آن دیار خوبان، همانند ماه نو، ظرف من را با محبت آزمایش کرد و سپس رفت.
نقش دگر بتان که نمی‌رفت از نظر
آن بت به نوک خنجر مژگان زدود ورفت
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که آن معشوق با چشمان زیبا و نافذش تأثیر زیادی بر دیگران دارد و به محض این‌که به آنها نگاه می‌کند، همه چیز را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد و می‌برد. به عبارتی، جلوه‌گری او باعث می‌شود که همه زیبایی‌های دیگر به فراموشی سپرده شوند.
تیری که در کمان توقف کشیده داشت
وقت وداع بر دل ریشم گشود و رفت
هوش مصنوعی: تیر کمان در زمان جدایی بر قلب شکسته‌ام فرود آمد و رفت.
حرفی که در حجاب ز گفت و شنود بود
آخر به رمز گفت و به ایما شنود و رفت
هوش مصنوعی: حرفی که در پرده‌ای از سکوت و پنهان‌کاری بود، در نهایت به صورت رمز و نشانه‌ای بیان شد و شنیده شد و از میان رفت.
از بهر پای بوس وداعی که روی داد
رویم هزار مرتبه بر خاک سود و رفت
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در لحظه وداع و خداحافظی که پیش آمد، بارها بر زمین افتادم و خاک را بوسیدم.
افروخت آخر از نگه گرم آتشی
در محتشم نهفته برآورد دود و رفت
هوش مصنوعی: در نهایت، از نگاه پرحرارت او آتش روشن شد، و از این آتش مخفی، دودی به هوا رفت و ناپدید شد.