گنجور

شمارهٔ ۱۳۲

با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت
در نزد، آتش غیرت به دلم در زد و رفت
جست برقی و به جان طمع آتش زد و سوخت
دی که ساغر زده از کلبهٔ من سر زد و رفت
آتشی سر زد و شد شمع طرب خانهٔ دل
مرغ جان آمد و گرد سر او پر زد و رفت
میزد او خود درِ صحبت چو من از بی‌صبری
درِ تکلیف زدم بر در دیگر زد و رفت
خواستم در سرمستی شَومَش دامن‌گیر
ناگهان سر زد و دامن به میان بر زد و رفت
آن که ساغر زده از مجلس غیر آمده بود
وه که در مجلس ما سنگ به ساغر زد و رفت
آشکارا به رخ خاکی من پای نهاد
سکهٔ مهر من غم زده بر زر زد و رفت
ملتفت گرچه به بسمل شدن صید نشد
ناوک افکند و دوید از پی و خنجر زد و رفت
گفتمش مرغ دلم راست به پا رشتهٔ دراز
گرهی بر سر آن زلف معنبر زد و رفت
داغدار تو چنان ساخت که سوزش نرود
زان تعافل که برین سوخته اختر زد و رفت
این بتر بود که نامد دگر آن آفت جان
که ره محتشم بی دل ابتر زد و رفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت
در نزد، آتش غیرت به دلم در زد و رفت
هوش مصنوعی: رقیب وارد شد و در این مکان غمگین را زد و رفت، سپس به دل من، که پر از غیرت بود، هم سرک کشید و رفت.
جست برقی و به جان طمع آتش زد و سوخت
دی که ساغر زده از کلبهٔ من سر زد و رفت
هوش مصنوعی: برق ناگهانی به جانم طمع ورزید و باعث سوختن من شد، در دی‌ماه که جام می از کلبه‌ام بیرون آمد و رفت.
آتشی سر زد و شد شمع طرب خانهٔ دل
مرغ جان آمد و گرد سر او پر زد و رفت
هوش مصنوعی: آتشی روشن شد و به چراغ شادی دل تبدیل گشت. جان مرغی در اطراف آن پرواز کرد و سپس پرواز کرد و رفت.
میزد او خود درِ صحبت چو من از بی‌صبری
درِ تکلیف زدم بر در دیگر زد و رفت
هوش مصنوعی: او به‌دلیل بی‌صبری خود، هنگامی که در صحبت بود، به در دیگری زد و رفت.
خواستم در سرمستی شَومَش دامن‌گیر
ناگهان سر زد و دامن به میان بر زد و رفت
هوش مصنوعی: خواستم در حال شادی و سرخوشی به او نزدیک شوم، اما ناگهان او خود را کنار کشید و از دسترس من خارج شد و رفت.
آن که ساغر زده از مجلس غیر آمده بود
وه که در مجلس ما سنگ به ساغر زد و رفت
هوش مصنوعی: کسی که از جمع‌های دیگر مشغول نوشیدن بود، در مجلس ما هم آمد و گویی با بی‌اعتنایی به مجلس ما، سنگی به ساغر ما انداخت و رفت.
آشکارا به رخ خاکی من پای نهاد
سکهٔ مهر من غم زده بر زر زد و رفت
هوش مصنوعی: شخصی به وضوح بر زمین من پا گذاشت و سکهٔ عشق من که به خاطر غم و اندوه آسیب دیده بود، بر روی طلا گذاشت و رفت.
ملتفت گرچه به بسمل شدن صید نشد
ناوک افکند و دوید از پی و خنجر زد و رفت
هوش مصنوعی: با اینکه متوجه نشد که هدفش در خطر است، تیر را پرتاب کرد و دنبال شکار دوید و با خنجرش حمله کرد و سپس رفت.
گفتمش مرغ دلم راست به پا رشتهٔ دراز
گرهی بر سر آن زلف معنبر زد و رفت
هوش مصنوعی: به او گفتم که دل من همچون پرنده‌ای است که به سختی در بند و دراز کشیده شده است. او چند گره بر سر آن زلف زیبا زد و بی‌خبر از من رفت.
داغدار تو چنان ساخت که سوزش نرود
زان تعافل که برین سوخته اختر زد و رفت
هوش مصنوعی: دل‌شکسته از غم تو چنان شد که آن سوزش هیچ‌گاه از یاد نرود. همان‌طور که ستاره‌ای سوخته به این سو آمده و رفته است.
این بتر بود که نامد دگر آن آفت جان
که ره محتشم بی دل ابتر زد و رفت
هوش مصنوعی: این شخص ناقص و ناکام بود که دیگر نیامد، آن بلا و آفت جان که با شکوه و عظمت بدون دل و وجودش را ترک کرد و رفت.

حاشیه ها

1390/11/18 14:02
mehr shid

در این غزل غلط تایپی زیاد است مثلا "سمبل" باید باشد" بسمل" و "داغدار تو چنان ساخت" باید باشد "داغدار تو چنان سوخت" و همینطور "این ابتر بود" باید باشد "این بتر بود" و کلمه تعافل هم باید غلط باشد. با تشکر از زحماتی که برای ساختن این سایت کشیده اید