گنجور

شمارهٔ ۱۳۱

شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت
شهر را بر من ز هجر خویش زندان کرد و رفت
وقت رفتن داد تیغ غمزه را زهراب ناز
وان نگه کردن مرا صد رخنه در جان کرد و رفت
من فکندم خویش را از خاکساری در رهش
او ز استغنا مرا با خاک یکسان کرد و رفت
غایب از چشمم چو میشد با نگاه آخرین
خانهٔ چشم مرا از گریه ویران کردو رفت
روز اقبال مرا در پی شب ادبار بود
کز من آن خورشید تابان روی پنهان کرد و رفت
باد یارب در امان از درد بی‌درمان عشق
آن که دردم داد و نومیدم ز درمان کرد و رفت
دوزخی تابنده شد بهر عذاب محتشم
دوش کان کافر دلش تاراج ایمان کرد و رفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت
شهر را بر من ز هجر خویش زندان کرد و رفت
هوش مصنوعی: عزیز من با دلی شکسته و خالی از محبت، مرا به فراق خود گرفتار کرد و از شهر دور شد. حالا این شهر برای من مانند زندانی است که به خاطر جدایی‌اش ایجاد شده و دیگر نمی‌توانم در آن احساس آزادی کنم.
وقت رفتن داد تیغ غمزه را زهراب ناز
وان نگه کردن مرا صد رخنه در جان کرد و رفت
هوش مصنوعی: وقتی که رفت، نگاهی زیرکانه و زیبا به من انداخت، به طوری که دلم را رنجاند و روح و جانم را به درد آورد. مقصودش این بود که با آن لمحات ناز، به من زخم بزند و سپس برود.
من فکندم خویش را از خاکساری در رهش
او ز استغنا مرا با خاک یکسان کرد و رفت
هوش مصنوعی: من خود را از حالت حقارت و پستی در راه او رهایی بخشیدم، اما او به دلیل بی‌نیازی‌اش مرا نادیده گرفت و به سادگی از کنارم گذشت.
غایب از چشمم چو میشد با نگاه آخرین
خانهٔ چشم مرا از گریه ویران کردو رفت
هوش مصنوعی: زمانی که او از دید من ناپدید می‌شد، با آخرین نگاهش خانهٔ قلب من را از اشک ویران کرد و رفت.
روز اقبال مرا در پی شب ادبار بود
کز من آن خورشید تابان روی پنهان کرد و رفت
هوش مصنوعی: روزی که شانس و اقبال به من روی آورد، پس از شب ناامیدی و سختی بود که آن خورشید درخشان، چهره‌اش را از من پنهان کرد و رفت.
باد یارب در امان از درد بی‌درمان عشق
آن که دردم داد و نومیدم ز درمان کرد و رفت
هوش مصنوعی: ای باد، امیدوارم که از این درد بی‌درمان عشق در امان باشی. آن کسی که مرا به درد انداخت، من را از امید به درمان نیز ناامید کرد و سپس رفت.
دوزخی تابنده شد بهر عذاب محتشم
دوش کان کافر دلش تاراج ایمان کرد و رفت
هوش مصنوعی: دوزخی که پرتو افشانی می‌کند، به خاطر عذاب سختی است که متوجه‌اش شده. دیشب، کافر که دلش را به تاراج ایمان دیگران سپرده بود، خودش را رها کرد و رفت.