گنجور

شمارهٔ ۱۳۰

یارم طریق سرکشی از سر گرفت و رفت
یکباره دل ز بی دل خود بر گرفت و رفت
رو دروبال کرد مرا اختر مراد
کان مه پی رقیب بد اختر گرفت و رفت
غلتان به خاک بر سر راهش مرا چو دید
دامن کشان ز من ره دیگر گرفت و رفت
گفتم عنان بگیر دلم را که می‌رود
آن بی‌وفا عنان تکاور گرفت و رفت
یک نکته گفتمش که ز من بشنو و برو
صد نکته بیش بر من ابتر گرفت و رفت
دل هم که خوی با ستم عشق کرده بود
دنبال آن نگار ستمگر گرفت و رفت
ای محتشم بسوز فراق این زمان بساز
کان افتاب سایه ز ما برگرفت و رفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یارم طریق سرکشی از سر گرفت و رفت
یکباره دل ز بی دل خود بر گرفت و رفت
هوش مصنوعی: دوست من راه سرکشی را در پیش گرفت و ناگهان دل بی‌دلش را با خود برد و رفت.
رو دروبال کرد مرا اختر مراد
کان مه پی رقیب بد اختر گرفت و رفت
هوش مصنوعی: ستارهٔ امید من را در آغوش گرفت، اما ماه که رقیب بدی بود، او را از من دور کرد و رفت.
غلتان به خاک بر سر راهش مرا چو دید
دامن کشان ز من ره دیگر گرفت و رفت
هوش مصنوعی: وقتی آن شخص مرا در حالتی نامناسب و دراز بر زمین دید، با بی‌اعتنایی و تندی از کنارم گذشت و راه دیگری را انتخاب کرد.
گفتم عنان بگیر دلم را که می‌رود
آن بی‌وفا عنان تکاور گرفت و رفت
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم که آن را کنترل کن، چون این دل بی وفا در حال خروج است، اما آن دل به نافرمانی ادامه داد و رفت.
یک نکته گفتمش که ز من بشنو و برو
صد نکته بیش بر من ابتر گرفت و رفت
هوش مصنوعی: یک نکته به او گفتم که از من بشنود و برود، اما او صد نکته بیشتر از من در دامن خودش گرفت و رفت.
دل هم که خوی با ستم عشق کرده بود
دنبال آن نگار ستمگر گرفت و رفت
هوش مصنوعی: دل، که روحش به خاطر عشق به معشوق ستمگر رنج می‌برد، به دنبال او رفت و نتوانست از او دور شود.
ای محتشم بسوز فراق این زمان بساز
کان افتاب سایه ز ما برگرفت و رفت
هوش مصنوعی: ای محتشم، در آتش فراق بسوز و با این زمان کنار بیا، زیرا آن خورشید (دوست یا محبوب) سایه‌اش را از ما گرفت و رفت.